آسمان: June 2003


My Chemical Romance - The Black Parade - The Sharpest Lives


Monday, June 30

Free SMS به ایران
لینک از صبحانه

| Sepehr, 10:38 AM | link
ورژن جدید یه سری نرم افزارها بدتر شده. Yahoo Messenger جدید Offline Messages رو پاک میکنه و نگه نمیداره. Adobe Acrobat جدید هم مسخره تر از اون. سعی کنین از ورژن قدیمی این دو تا استفاده کنین.

| Sepehr, 10:38 AM | link
احترام گذاشتن به عقاید دیگران حرف قشنگیه. ولی من اعتقادی بهش ندارم. چون دلیلی نمیبینم به هر عقیده ای احترام بزارم. نمونه اش، مجاهدین خلق. یا مثلاً مذهبی های افراطی. دیگه اینا احترام گذاشتن دارن؟

| Sepehr, 10:24 AM | link

Sunday, June 29

سیاوش کسرایی درگذشت. بدرود.

بدرود
دیگر مرا صدا مکن
مرا ز جام باده ام جدا مکن
که جام من به من جواب می دهد
به من کلید شهر خواب می دهد

درون خواب من
تویی و دست های مهربان
تویی و عهد های استوار
و هر چه هست، عاشقانه، پایدار

برو مرا صدا مکن
ز کوچه خوابهای سایه پرورم
دیگر مرا جدا مکن
صدا مکن

چو سایه بگذر از سرم
مرا ز سایه های دوستی سوا مکن

چه حاصلی ز شمع های بی فروغ
ز خنده ها
ز بوسه ها
چه حاصلی ز گفته های سر به سر دروغ؟

تو از روندگان راه عشق نیستی
تو نیستی ز دل شکستگان
بگیر راه خویش و تن رها کن از بلا
چو من، دل رمیده طالب بلا مکن
تن سلامتت به درد مبتلا مکن
مرا به قصه های کودکانه در شبان هول
جدا مکن از این غم قدیم
ازین غم ندیم
صدا مکن
دگر ترانه سر، در این شب دیرپا مکن

بخواب نازنین من به خواب ناز
که من تمام شب نخفته ام
تمام شب به جام و جان
جز این سخن نگفته ام:

وفا کن ای دل جفا کشیده باز
ولی وفا به یار بی وفا مکن

سیاوش کسرایی
با دماوند خاموش

| Sepehr, 6:11 PM | link

Saturday, June 28

مردی هست که در جاهای مختلف شهر او را دیده ام. خصوصیتی که دارد این است که در پریودهای مختلف و به تعداد مختلف در حالیکه زمین را نگاه میکند بلند داد میزند: فاک.
شخصیت جالبی است. اصلاً هم برایش مهم نیست کجاست. مثلاً امروز توی مترو بود. صدایش را که شنیدم انگار آشنا دیده باشم رویم باز شد.
اینجا که اصولاً هر کاری بکنی مردم نگاهت هم نمیکنند. ولی این یکی باعث جلب توجه شان میشود. همه هم او را دیوانه میدانند. ولی من همیشه احساس میکنم که اتفاقاً بیشتر از این احمقها واقعیت را فهمیده و برای همین هم اینطور داد میزند.
با او احساس همدردی میکنم. هرچند به اندازه او شجاعت ندارم.

| Sepehr, 3:27 AM | link
کتابی دیدم به اسم تئودیسه و عدل الهی: مقایسه ای بین آرا لایبنیتس و شهید مطهری.
علاقه ای زیادی به لایبنیتس ندارم. ولی در این حد هم شایسته توهین نیست.

| Sepehr, 3:19 AM | link

Friday, June 27

داشتم به این فکر میکردم که وقتی بچه بودیم چه چیزهایی رو بهمون گفتن و یاد دادن و ما هم چون چیزی حالیمون نبوده قبول کردیم. یاد اون برهانهای اثبات خدا افتاده بودم. اون تعلیمات دینی مزخرف. برهان علیت و از اون مسخره تر برهان فطرت. چیزایی که الان میدونم توش کلی اشکاله. کاری به درست و غلط بودنش ندارم. بحث سر چیز دیگه اس.
از خونواده شروع کن، دبستان، راهنمایی، دبیرستان، دانشگاه.... چند نفر از ما واقعاً خودمونیم و نه عقاید و انتظارات بقیه؟ چقدر وقت لازم داریم تا خود واقعیمون رو پیدا کنیم؟ تا اطلاعاتی که بهمون چپونده شده رو بررسی کنیم و درست و غلطش رو بفهمیم؟
تازه بعد از این یه فکر دردناکتر اومد. اصلاً چند نفر از ما این کار رو میکنیم؟ چند نفر اعتقادات گذشته مون رو دوباره نگاه میکنیم و اعتقادات دیگران رو هم یاد میگیریم تا درست قضاوت کنیم؟ مثلاً خود من اطرافم رو که نگاه میکنم میبینم اکثرشون اگه یه سوال ازشون بپرسی عصبانی میشن و کلی هم دری وری بهت میبندن که این حرفا چیه و تازه سعی هم میکنن دیگه دوروبرت پیداشون نشه. برام اتفاق افتاده این موضوع. از خودم نمیگم. از یه آدم چند تا سوال پرسیدم، نتونست جواب بده و آخرشم ازم فراری شد.
نتیجه؟ اکثر مردم حتی نمیدونن به چی اعتقاد دارن و چرا. فقط بهشون یاد دادن که اعتقاد داشته باشن. هیچ موقع هم درست نمیشن. شجاعت روبرو شدن با این موضوع رو ندارن. ترجیح میدن آرامش داشته باشن و مثل بقبه بمونن.
دردناکه.

| Sepehr, 5:38 AM | link
آهنگ جدید Tanz Mit Mir از گروه Eisheilig. اگه این Sharemation لعنتی کار کنه. این مدت همش down بود.

| Sepehr, 5:34 AM | link
امیدوارم هر آدمی بتونه حداقل یه بار توی کنسرت گروهی که دوست داره شرکت کنه.
الان از کنسرت In Flames رسیدم خونه. ساعت سه و نیم شبه. از بس داد زدم گلوم درد میکنه و صدام در نمیاد. حال کردم. عالی بود عالی.

| Sepehr, 4:18 AM | link

Thursday, June 26

نامه ای به دوست، به سبک قدیمی

بسمه تعالی
دل تسلی نشد از نامه فرستادن، کاش
خاک میگشتم و همراه صبا می رفتم
پرنده کوچک اندیشه ام که بر نوک قلم لانه داشت، ناگه پر کشید و زیر دشت سپیدی که دستم بود چنین زمزمه کرد:
با عرض سلامی خالصانه، ارادتی مخلصانه، خیلی فقیرانه، با دست خطی عایدانه، با نسیمی شاعرانه، با لحنی عاشقانه، از آن خدای یگانه سلامتی شما و خانواده ات را خواهانم.
سلام به گرمی و صممیت، سلام به احترام همه دقایقها، روزها و لحظاتی که با هم بودیم. گرمترین سلامها را نثار وجود مبارکت می نمایم.
دوست عزیزم ، خطی که به عنوان یادبود در این صفحات سفید می نگارم، تبسمی از تصویر زیبایی توست که بر قلب پر از امید من برای همیشه باقی خواهد ماند.
در عالم عشق اولین دیدار
در خاطره چون "بهار" می ماند
"تابستان" گرمی تمناهاست
"پاییز" به انتظار می ماند
آن سوز که سردی "زمستان" است
ما را به فراق "دوست" می ماند
وز ما چو زمان عاشقی بگذشت
افسانه به روزگار می ماند
چه روزهای خوبی را با هم داشتیم. حال که رفته ای بگو تو را کجا یابم؟ در میان گلها، در ساحل دریای عشق، تو را کجا یابم؟ عزیزم چه کسی گفت که نامت را بر آسمانهای غربت بنگاری؟ حال بگو از کدامین جستجو خواهی آمد؟ با چرواز کدامین دسته پرستوی عاشق آمدنت را خبر میدهی؟ بگو خمیدگی برگ وجودمان را چگونه پذیرا باشیم؟ در انتهای فصلی که در آن عشق میمیرد، در زمانیکه وفا قصه برف بر تابستان است و صداقت گل نایابی است و در آیینه چشمان شقایق ها نیز عابری ظالم و بی عاطفه غم جاریست. حال چگونه در غربت خواهی زیست. حال ای مسافر عزیز، افسوس که گردباد روزگار ما را از هم جدا کرد و فرسنگها فاصله بین ما انداخت. ولی یادت از قلب شکسته ما بیرون نمی رود.
دوست عزیز، جای شما در اینجا خیلی خالی است و همیشه ذکر خیر شماست. دوستان و آشنایان همگی سلامی گرم می رسانند و بدان هیچگاه از ذهن و قلب ما خارج نمی شوی و همیشه با خاطراتت روزهایی که در کنار ما بودی را یادآوری می کنیم و برایت آرزوی سلامتی و کامیابی می نماییم.
من هم حالم خوب است و زندگی را زیر سایه پدر و مادر و با توکل به خدا سپری می کنم. دوست خوبم، به خاطر نامه زیبایت و هدیه زیبایت کمال تشکر را دارم. دوست عزیزم، امیدوارم که در هر کجا که هستی خزان غمهای غربت دل بهاریت را مورد اصابت خویش قرار ندهد و همیشه استوار و کوشا در راه سرنوشت خویش زندگانی را با موفقیت سپری کنی. خیلی خوشحال شدم از اینکه می خواهی ادامه تحصیل دهی. عزیزم امیدوارم موفق باشی. منتظر شنیدن موفقیتهایت هستیم و از راه دور می بوسیمت. پیشاپیش فرا رسیدن نوروز را به شما و خانواده ات تبریک میگویم و امیدوارم که هفت سین سفره زندگیتان را سلامتی، سعادت، سرافرازی، سربلندی، صفا، صمیمیت و صداقت آذین بندد.
با دو بیت شعر نامه ام را به پایان می رسانم و منتظر نامه بعدیت هستم. به امید دیدار دوباره.
دیشب دل خسته من از رنجوری
میکرد فغان ز محنت مهجوری
گفتم: که چنین ساخت ز دردت نالان؟
فریاد برآورد که: دوری، دوری

به سرنوشت بیاندیش که چگونه تصویرگر جداییهاست...

| Sepehr, 3:38 AM | link
داشتم توی سایت ابزار فارسی میگشتم که شاید مطلبی در مورد مشکلم پیدا کنم. یک مورد جالب دیدم. یه کاربر با اسم hacker_zahedan و بعد سوالی که پرسیده:
با سلام، چطوري ميشه لينك خودمون را در وبلاگ گذاشت؟
آخه تو که لینک هنوز بلد نیستی بزاری، مرض داری یه همچین اسمی برای خودت انتخاب میکنی؟


| Sepehr, 3:23 AM | link
یه مقدار تغییرات دادم. ولی بیشتر توی کد صفحه چون واقعاً کثافت کاری بود. اندازه حروف رو هم بنا به تقاضا بزرگتر کردم که خوندن آسونتر بشه. خودم احساس میکنم بهتر شده. شما نظر دیگه ای دارین؟ برای خودتون نگهش دارین.
ضمناً مشکلم با Nedstat همونجوری مونده.

| Sepehr, 3:00 AM | link

Wednesday, June 25

بعضی وقتها مزه زندگی به همینه که توی این حال مزخرفی که داری یهو به کله ات بزنه و بری 35$ بدی برای سی دی وارداتی آلبوم لایو توکیو شو داون In Flames، بعد هم تا 4 صبح بشینی گوش کنی و به این فکر کنی که فردا شب قراره خودت توی یه همچین کنسرتی باشی و حال کنی.

| Sepehr, 2:58 AM | link
اینترنت هم با من مشکل پیدا کرده. فقط همین یکی مونده بود. Yahoo Calendar که تاریخهایی که براش ست میکنم رو یادآوری نمیکنه. امروز یکی رو از دست دادم. مشکل بعدی که الان متوجه شدم اینه که لینکهام به وبلاگهای دیگه ثبت نمیشه. این یکی واقعاً احمقانه است. تو قسمت Last 10 visitors معلومه ولی تو Via which site نشون داده نمیشه. نمی دونم مشکل از Nedstat است یا وبلاگ من. این بلاگر هم از وقتی Upgrade شده دهن ما را سرویس کرده.

| Sepehr, 1:23 AM | link

Tuesday, June 24

بی بی سی فارسی:
طبق نتايج يک نظرسنجی، 56 درصد مردم آمريکا از اقدام نظامی اين کشور برای جلوگيری از دستيابی ايران به سلاح های اتمی حمايت کرده اند.

بعد شاکی میشوند که من میگویم مردم آمریکا احمق هستند. اینقدر فیلمهای هالیوودی به خوردشان داده اند فکر میکنند جنگ مثل Independence Day بازی بازی است. احتمالاً فکر میکنند وسط جنگ Spider Man و Hulk و بقیه برویچه ها هم می آیند و به لشکر آمریکا کمک میکنند.

| Sepehr, 12:41 PM | link
یه مطلب کوتاه و مهم که باید هر چند وقت یادآوری بشه.
مرده شور این زندگی مزخرف رو ببرن.

| Sepehr, 12:40 PM | link

Monday, June 23

من به شخصه پیامبران را به خاطر تاثیری که در تاریخ گذاشته اند بزرگ میدانم. و واقعاً همین برای اثبات عظمت آنها کافیست. چند نفر در طول تاریخ میتوان نام برد که چنین تغییرات بزرگی را باعث شده باشند؟
بر عکس اعتقاد به فرستاده شدن آنان از طرف خدایی قادر نه تنها چیزی به برجستگی آنان نمی افزاید بلکه بزرگی عمل آنها را هم زیر سوال می برد. زیرا در آن صورت از خود چه چیزی دارند که به آن خاطر بزرگ انگاشته شوند؟ همه اعمال آنها را میتوان به پای همان خداوند قادر نوشت.

| Sepehr, 11:31 AM | link
بعضی اوقات شنیدن صدای یک نفر حتی در حد چند دقیقه برای زندگی لازم است.

| Sepehr, 11:11 AM | link

Sunday, June 22

ایرانیهای مقیم تورنتو امروز حمایت قاطع خود از دانشجویان ایرانی را طی چندین ساعت رقص قهرمانانه اعلام کردند. البته متاسفانه من افتخار شرکت در این جمع انقلابی را نداشتم. اما طبق آمار دوستان حدود ده هزار نفر با حضور در این مراسم رقص و پایکوبی اتحاد و همبستگی خود را با دانشجویان زندانی ایران اظهار کردند. این اعلام حمایت قاطع ایرانیان شهر شهید پرور تورنتو ارکان نظام جمهوری اسلامی را به لرزه درآورد. به علاوه وجود پرچمهای منقش به شیر و خورشید این لرزه را صد چندان کرده بود.
برنامه ای هم برای روز هجده تیر تدارک دیده شده که با در نظر گرفتن پیشرفت این حرکت انقلابی احتمالاً این بار با حضور در یک استریپ بار سالگرد این قیام را گرامی خواهند داشت.
سبک جدید این حمایت تحسین تمامی فعالان سیاسی دنیا را به دنبال داشته است. طرفداران سازمان مجاهدین خلق هم اعلام کردند که هر چند روش خودشان از این روش بهتر است اما چون در صورت ادامه کسی باقی نخواهد ماند که حمایت کند به این سبک جدید تغییر مشی خواهند داد.

به امید عقلی هر چند ناچیز برای آحاد مردم ایران

| Sepehr, 2:41 AM | link

Saturday, June 21

راستی خیلی وقت بود میخواستم این را بگویم. در ایران سعی کردم یک سری عکس از فرمایشات مقام معظم رهبری که به اینور آنور زده اند یا روی دیوارها نوشته اند جمع کنم. اما کمبود وقت نگذاشت. فقط چند نمونه شاهکارش یادم ماند که حیف است از آن محروم بمانید. البته کاملاً دقیق نیست.
تقاطع میرداماد و ولیعصر روبروی اسکان: دانشجوی خوب کسی است که خوب درس بخواند و ورزش کند. (یک کار دیگر هم ذکر شده بود که یادم نیست ولی کم اهمیت تر از این دو تا بود)
یکی هم نمایشگاه کتاب روبروی غرفه مطبوعات بود که حسابی مشعوفمان کرد. فرموده بودند: جمع شدن اهل قلم کار خوبیست.

| Sepehr, 9:25 AM | link
در ادامه جریانات ریش، دیروز در یکی از محله های خلاف تورنتو بودیم. یکی از بی خانمانهای خیابانی وقتی داشتیم رد میشدیم با صدای بلند داد زد: تروریست! بعد هم با بقیه رفقا زدند زیر خنده.

| Sepehr, 9:25 AM | link

Friday, June 20

هنوز باورم نمیشه. پنج شنبه هفته بعد، کنسرت In Flames و بلیطش هم الان دستمه. یکی از کارهایی که همیشه دلم میخواست. جای همه دوستان را هم خالی میکنم.

| Sepehr, 6:39 AM | link
ساعت شش صبح است و اصلاً خواب به چشمم نیامده. انگار نه انگار که دیشب هم نخوابیدم.
ماتریکس را دیدم. بنا به فتوای هپلی در آیمکس هم دیدم. اکشن خیلی خوب تر و فیلمنامه احمقانه تر از قبلی. ماتریکس به عنوان یک فیلم اکشن و برای سرگرمی خیلی خوب است. اما جدی تر گرفتن آن احمقانه است. موقعی که معمار ماتریکس در حال توضیح دادن برای نیو بود واقعاً نمیتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم. ایده های برادران واچوفسکی در فیلمهای کوتاه انیماتریکس قابل قبول و خلاقانه بود. اما در اینجا نه. ماتریکس اول خط سیر مشخصی داشت و به راحتی میشد با آن ارتباط برقرار کرد. وارد کردن چند موضوع علاوه بر قبل به موازات هم به فیلمنامه فقط باعث سردرگمی تماشاگر میشود نه چیز دیگر. به علاوه شخصیت های زیادی به این یکی اضافه شده بود که کاملاً اضافی بودند.
اما از خوبیها نگذریم. اکشن فیلم فوق العاده است. به معنای واقعی شاهکار. خیلی هم خوب و به جا به کار گرفته شده اند و در خدمت فیلم. برعکس فیلم هالک که این روزها تبلیغ آنرا زیاد میبینم و از شدت جلوه های ویژه و غیر طبیعی بودن آن احساس میکنم به جای فیلم، کارتون است. صحنه مبارزه های تن به تن با وجود مدت زیاد کاملاً جذاب و نفس گیر است و یکی از دیدنی ترین صحنه های تصادف سینما را هم در فیلم میتوان دید.
در نهایت، باید خوشحال باشیم که قسمت بعدی آخری است و قرار نیست همچین موضوع بی سروتهی بیشتر ادامه پیدا کند.

| Sepehr, 6:29 AM | link

Thursday, June 19

به نظر من مخوفترین قاتل سینما هانیبال لکتر نیست. جان دو فیلم هفت است. قاتل مذهبی که کسانی که مرتکب هفت گناه کبیره میشوند را مجازات میکند. هنوز هم هر بار فیلم را میبینم آرامش و سخنان او قبل از تکمیل شاهکارش تنم را میلرزاند. و فکر میکنم که آیا واقعاً حق با او نیست؟

You see a deadly sin on almost every street corner, and in every home, literally. And we tolerate it. Because it's common, it seems trivial, and we tolerate, all day long, morning, noon and night

هر گوشه خیابون یه گناه کبیره میبینی، و تقریباً توی همه خونه ها. و ما تحملش میکنیم. چون عادیه، به نظر بی اهمیت میاد، و ما تحملش میکنیم. تمام طول روز، صبح، ظهر و شب.

| Sepehr, 4:31 AM | link
بی بی سی فارسی: خاتمی ضرب و شتم دانشجويان را محکوم کرد.
من یکی حرف نزدنش را ترجیح میدهم.

| Sepehr, 12:57 AM | link
مدتی است که ریش گذاشته ام. امروز دو نفر ناآشنا آن هم کانادایی در خیابان برادر صدایم کردند! جالب بود. مثل اینکه این موضوع جنبه بین المللی پیدا کرده.

| Sepehr, 12:57 AM | link

Friday, June 13

موضع گیری جدید آمریکا در قبال درگیریهای اخیر ایران کاملاً ثابت کننده این است که برخلاف ظاهر به هیچ وجه علاقه ای به جنبش های مستقل ندارد و حمایتی هم از آن نمیکند. این خوشبینی و بیشتر از آن حماقت است که فکر کنیم آمریکا واقعاً قصد حمایت از این حرکات را دارد. کاملاً روشن است که این موضع بجز تائید حرف رهبر در آمریکایی بودن اغتشاش و دادن بهانه سرکوب به رژیم ایران نتیجه دیگری ندارد و تقدیر کردن از مردم ایران فقط حرف است.
آمریکا به هیچ وجه نمیخواهد کنترل خود بر اوضاع را از دست بدهد و از حرکاتی مانند شورشهای اخیر راضی نخواهد بود. زیرا چنین شورشهایی نتایجی غیر قابل پیشبینی دارند و ممکن است به حذف آمریکا از ایران آینده بیانجامند و منافع و نفوذ مورد انتظار آنرا برآورده نکند.

| Sepehr, 7:26 PM | link
تمام وقتم دیروز به پاک کردن کامپیوتر از ویروس گذشت و امروز به سروکله زدن با Creative Nomad Jukebox که در ایران همراهم بود و تمام عکسهایی که گرفتام را در آن ذخیره کردم. کار نمیکند و اعصابم را بد بهم ریخته. ضمناً اولین ردی دانشگاهم هم امروز آمد. مهندسی نرم افزار دانشگاه واترلو. هرچند که عین خیالم نیست. چون قبول هم میشدم حاضر نبودم چهار سال در آن دهات زندگی کنم و از قبل تصمیم به نرفتن گرفته بودم. ولی به هر حال احساس جالبی به آدم دست نمیدهد. البته قبولی در واترلو خیلی سخت است. مخصوصاً امسال با دو برابر بودن تعداد شرکت کننده ها. به هر حال Fuck it. مهم نیست.

| Sepehr, 7:23 PM | link
بازی استقلال پرسپولیس را هم از روی اینترنت دیدیم. به تمام استقلالی های عزیز تسلیت. پیشنهاد میدهم استعدادشان را در کاراته آزمایش کنند. فوتبال به دردشان نمیخورد. مخصوصاً سامره با لگدهای عالی خود آینده درخشانی خواهد داشت.

| Sepehr, 6:53 PM | link

Thursday, June 12

و نورتون آنتی ویروس را بر پی سی نازل گرداندیم تا بدان ویروس ها را نابود کنند. باشد که مومنین بدانند و استفاده کنند. براستیکه نعمتی عظیم است.

| Sepehr, 11:20 PM | link

Wednesday, June 11

برای جلوگیری از ضایع شدن تا اطلاع ثانوی از تحلیل سیاسی خبری نیست! خوب شد چیزی ننوشتم.

| Sepehr, 11:48 AM | link

Tuesday, June 10

خوب مثل اینکه بلاگر وبلاگهای قدیمی رو هم به ورژن جدید ارتقا داد. الان که لاگین کردم دیدم عوض شده. البته متن نوشته ها رو درست نشون نمیداد. اگه یه چنین مشکلی داشتین از Settings تب Formatting رو انتخاب کنین و Encoding رو که احتمالاً هست Western Windows 1252 (مال من اینجوری بود) به Universal Unicode UTF-8 عوض کنین. قاعدتاً باید درست بشه. وبلاگ من که داره کار میکنه و مشکلی نداره. فقط وقتی توی صفحه پست right to left میکنم بالاش بهم میریزه. ولی درست پست میکنه.

| Sepehr, 3:07 PM | link
به نظر من کار کردن واقعاً احمقانه اس. تمام تعاریفی که ازش میشه هم الکی و بدون دلیله. اینکه تجربه میاره، آدمو میسازه و چیزای دیگه همه ارجیفه. بجز وقت تلف کردن هیچ چیز دیگه ای نیست. بجای اینکه آدم وقتشو سر کار صرف کنه میتونه بشینه یه چیزی بخونه و یاد بگیره. اصولاً به نظر من مهمترین هدف زندگی انسان یادگیریه و باید وقتشو صرف این موضوع بکنه. کار این وقتو از آدم میگیره. حالا اگه یه کار بیربط هم باشه که دیگه هیچی.ترجیح میدادم یه درآمد متوسط داشته باشم و به جاش وقتم رو فقط برای مطالعه صرف کنم. یه بار که بیشتر زندگی نمیکنیم. لااقل برای خودمون باشه.
حالا چرا گیر دادم؟ چون دیروز بعد از یه ماه و نیم باز رفتم سر کار! باز دوباره داغم تازه شد. هشت نه ساعت وقتی که میتونستم کتاب بخونم به چرت و پرت گذشت. مخصوصاً که یه خروار کتاب هم از ایران آوردم که باید بخونم.

| Sepehr, 3:05 PM | link

Monday, June 9

Animatrix رو دیدم. یه مجموعه از نه تا انیمیشن با سبکهای مختلف که بر اساس ماتریکس ساخته شده. نویسنده همه اپیزودها هم برادرهای واچووسکی کارگردانهای ماتریکس هستن. یه قسمتش رو قبلاً گفتم که دیدم. یه انیمیشن سه بعدی معرکه که قبل از فیلم DreamCatcher پخش کردن. بقیه قسمت ها رو هم داونلود کردم و دیدم. خیلی خوب بود. هر کدوم به یه سبک ساخته شده و داستانهای قشنگی هم داره. اگه ماتریکس رو به خاطر موضوعش دوست دارین از این سری هم خوشتون میاد.
The Final Flight of the Osiris همون سه بعدی اس و از همه نزدیکتر به خود ماتریکس. The Second Renaissance Part I&II تاریخ غلبه ماشینها بر انسان رو مرور میکنه و جالبه. Matriculated موضوع جالبی داره. عشق ماشین به انسان. Detective Story از نظر سبک به نظر من جالبترین بود. سیاه و سفید و در فضای آمریکای قدیم ولی در مورد یه هکر! Program انیمیشن ژاپنی با اجرا و موضوع خیلی خوب بود. Beyond, Kid's Story, World Record هم قسمتهای دیگه بودن که هرکدوم زیبایی خودشون رو داشتن.
در نهایت، دیدنش توصیه میشه

| Sepehr, 12:07 PM | link
بعد از مدتها یه وبلاگ گردی اساسی کردم. اینترنت پرسرعت واقعاً نعمتیه. اونجا پدرم دراومد. کسایی که از ایران وبلاگ مینویسن و میخونن واقعاً کارشون درسته.
به هرحال چند تا مطلب باحال دیدم که حیفم اومد اینجا نیارم.

از تفتستان

شبکه خبری بی بی سی اعلام کرد ویروس سارس به سرعت در فضا پخش می شود.

در پی این خبر دفتر نمایندگی حضرت آیت الله خزعلی از امّت مسلمان درخواست کرد برای سلامتی همه ی ساکنین فضا من جملهُ ارواح طیبه، فرشتگان مقرب درگاه الهی، آقا جبرئیل و بستگان، و علی الخصوص شخص خداوند دعا کنند. در بخش پایانی این پیام آمده: " ... و ما شیعیان به این ویروس و تولید کنندگان نامسلمانش هشدار می دهیم از این شوخیهای چیپ با اهل ملکوت به شدت پرهیز کنند."

رونوشت:
- حوزه علمیه نجف جهت استحضار
- دفتر نمایندگی آیت الله خزعلی در استراتوسفر جهت اقدامات لازم

از دنتیست

يك تاجر آمريكايى نزديك يك روستاى مكزيكى ايستاده بود كه يك قايق كوچك ماهيگيرى از بغلش رد شد كه توش چند تا ماهى بود!
از مكزيكى پرسيد : چقدر طول كشيد كه اين چند تارو بگيرى؟
مكزيكى: مدت خيلى كمى!
آمريكايى: پس چرا بيشتر صبر نكردى تا بيشتر ماهى گيرت بياد؟
مكزيكى: چون همين تعداد هم براى سير كردن خانواده ام كافيه!
آمريكايى: اما بقيه وقتت رو چيكار ميكنى؟
مكزيكى: تا ديروقت ميخوابم! يك كم ماهيگيرى ميكنم!با بچه هام بازى ميكنم!
با زنم خوش ميگذرونم! بعد ميرم تو دهكده مىچرخم! يك ليوان شراب ميخورم و با دوستام شروع ميكنيم به گيتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با اين نوع زندگى!
آمريكايى: من تو هاروارد درس خوندم و ميتونم كمكت كنم! تو بايد بيشتر ماهيگيرى بكنى! اونوقت ميتونى با پولش يك قايق بزرگتر بخرى! و با درآمد اون چند تا قايق ديگه هم بعدا اضافه ميكنى! اونوقت يك عالمه قايق براى ماهيگيرى دارى!
مكزيكى: خب! بعدش چى؟
آمريكايى: بجاى اينكه ماهى هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقيما به مشترىها ميدى و براى خودت كار و بار درست ميكنى...بعدش كارخونه راه ميندازى و به توليداتش نظارت ميكنى... اين دهكده كوچيك رو هم ترك ميكنى و ميرى مكزيكو سيتى! بعدش لوس آنجلس! و از اونجا هم نيويورك ...اونجاس كه دست به كارهاى مهمتر هم ميزنى...
مكزيكى: اما آقا! اينكار چقدر طول ميكشه؟
آمريكايى: پانزده تا بيست سال!
مكزيكى: اما بعدش چى آقا؟
آمريكايى: بهترين قسمت همينه! موقع مناسب كه گير اومد ميرى و سهام شركتت رو به قيمت خيلى بالا ميفروشى! اينكار ميليونها دلار برات عايدى داره!
مكزيكى: ميليونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟
آمريكايى: اونوقت بازنشسته ميشى! ميرى به يك دهكده ساحلى كوچيك! جايى كه ميتونى تا ديروقت بخوابى! يك كم ماهيگيرى كنى! با بچه هات بازى كنى!
با زنت خوش باشى! برى دهكده و يك ليوان شراب بنوشى! و تا ديروقت با دوستات گيتار بزنى و خوش بگذرونى!!!

باز از تفتستان

مواظب باشید!!!
خیلی راحت می شه کودکان رو از سنین پایین به همجنسبازی تشویق کرد...
به نمونه ی زیر که یقیناُ برای همه آشناست توجه کنید:

" من و بابام و داییم و عموم ..... هفته ای سه بار میریم حموم "


و اینم از استامینوفن

اين جمله "مرگ و زندگی دست خداست" وقتی من 70 تا ديازپام تو يه دستم
و يه شيشه آب تو يه دست ديگه ام داشته باشم يه کم احمقانه به نظر مياد!

| Sepehr, 11:22 AM | link

Sunday, June 8

امروز کلی نوشتم. ولی نمیدونم چرا راضی نیستم از نوشته ها. هی عوضش میکنم، پاک میکنم، آخرشم هیچی. اصلاً حوصله ندارم.
یک شنبه شبه (معادل جمعه شب ایران)، تنها توی خونه تاریک، بیرون عین دوش داره بارون میاد.هرچند که خیلی دوست دارم ولی همیشه برام یه حس دلگیری هم داره. منو یاد کلی خاطره میندازه. مخصوصاً وقتی Cranberries هم گوش کنم. اونم آهنگ Pretty (یکی نیست بگه مگه مرض داری مازوخیست) سه روزه که از ایران اومدم. باز دوباره تنهایی و دلتنگی شروع شد که طبق معمول این مدت باید ازش فرار کرد و نگذاشت تو ذهن آدم بمونه. باز باید عادت کرد.
احساس تنفر شدیدی دارم. از یه سری آدم که تعصب چشمشون رو کور کرده و چیز دیگه ای نمیبینن. از حکومتی که باعث دور بودنم از همه کساییه که دوستشون دارم. و وقتی نگاه میکنم سرچشمه همش از دین مزخرفیه که ....
بیخیال. اینم میگذره و باز یادم میره. یه امشبه.
فقط انتظار که ندارین توی این وضعیت در مورد سیاست که قول داده بودم بنویسم؟ الان حالم از فکر کردن بهش بهم میخوره.

| Sepehr, 9:54 PM | link

Saturday, June 7

میدونم اینترنت ایران چجوریه ولی سعی کنین آهنگایی که میزارم رو گوش بدین. آهنگ جدید Easter Song از Vol.2 سری آهنگهای کافه دل مار. معرکه اس.
تکمیلی: برای اینکه اگه کسی خواست بتونه آهنگهایی که میگذارم رو داونلود کنه لینکش رو هم پایینش میگذارم. فقط اینو بگم که بعد از یه مدت فایل رو برمیدارم و جدید به جاش میگذارم. چون جا کم دارم. بنابرین اگه میخواین زودتر داونلودش کنین.

| Sepehr, 9:59 PM | link
هفت ساعت و نیم پرواز از تورنتو به آمستردام. هشت ساعت توقف و باز پنج ساعت و نیم پرواز تا تهران. خسته و کوفته، هیجان زده و کمی نگران از شایعات در مورد قرنطینه و مخصوصاً ضبط شدن پاسپورت به خاطر تغییر ندادن محا اقامت و گیر های همیشگی ایران. تا وقتی چراغهای تهران رو ندیدم باورم نمیشد که واقعاً اونجام. روزهای آخر اینقدر درگیر کارهام بودم فرصت فکر کردن نداشتم. هواپیما چیز عجیبیه. توی چند ساعت از اینور دنیا میبرتت به اونورش. تصورش برام یه جوری بود که دوباره تهرانم. نه خودم و نه هیچ کس دیگه فکرشو نمیکرد که به این زودی برگردم.
اولین چیزی که از ایران دیدم جوجه اطلاعاتی دم در هواپیما بود. یه پسر جوان با جثه کوچیک و بیسیم به دست در حال صحبت. فهمیدم کاملاً درست اومدم! خود خود ایرانه. موقع مهر پاسپورت هم با اینکه گشتم و بهترین قیافه رو انتخاب کردم فرق زیادی نکرد. از خارج که میای احتمالاً مجرمی. اگر چه زیاد هم نباشه و همه چیز هم قانونی باشه.به هر حال اینم گذشت و قرنطینه هم فقط حرف بود. هرچند از مهد سارس اومده بودم! و بعد اون شب و فرداش بهترین لحظات بود.

اما خود تهران. تغییر کرده بود. با وجود این مدت کم میشد تغییر ظاهری رو حس کرد. بزرگراههای جدید، مراکز فروش حسابی، بلندتر شدن برج گیشا و غیره. اما اصل تغییر رو روز بعد فهمیدم. کرایه ماشین و به تبع اون بیشتر هزینه ها بیشتر از دوبرابر شده بود. مسخره بود و باور نکردنی. جالب بود که اتفاقاً مواد اولیه زندگی بیشتر مشمول این موضوع شده بودن تا چیزهای جنبی. و مسئله اینه که حداقل حقوق تغییر زیادی نکرده بود و من باز درگیر این فکر که پس مردم چه جوری زندگی میکنن. چیزی که خیلی عذابم داد دیدن و حس کردن تضاد طبقاتی شدید بود. خیلی بیشتر از قبل. فهمیدن اینکه با این هزینه زیاد عده زیادی از مردم واقعاً از خیلی چیزها محروم هستند کار سختی نبود. و برعکس عده کمتری که باقی میمونن درآمدهای بسیار بالا دارن. میدونم که این حرف جدیدی نیست ولی میخوام بگم با اینکه من قبل از اینکه برم هم این موضوع برام مهم بود چقدر حالا شدیدتر حسش میکنم و این نشانه پیشرفت این موضوعه.

چیز دیگه ای که توجه ام رو جلب کرد جوانها بودن. بینهایت خوش لباس. یکی دوبار که به رستوران جام جم رفتم فقط محو تماشای تیپهای مخصوصاً دختر ها بودم که اصولاً بیشتر این مسئله در اونها دیده میشه. واقعاً هاج و واج مونده بودم. آرایش شدید، لباسهای تنگ، عینکهای مد روز، شلوارهای کوتاه، اکثراً سیگار به لب... واقعاً تاسف خوردم. نه اینکه مخالف خوب لباس پوشیدن باشم، نه. ولی معلوم بود که هر کدومشون قبل از بیرون اومدن چند ساعتی وقتشون رو صرف ساختن سرووضغ کردن و این موضوع براشون خیلی مهمه. این موضوع که تفکر اونها دور چه چیزایی داره میچرخه اصلاً جالب نیست.

رانندگی یه ماجراجویی بزرگه! واقعاً اعصاب میخواد. توی این مدت با اینکه اصلاً رانندگی نکردم و همش کنار این و اون بودم (و به علت حجم زیاد همیشه کنار راننده! ) بارها نزدیک بود کارم به دعوا بکشه. صدای بوق همیشه توی گوش آدمه. کسی عمراً حاضر نمیشه به کس دیگه ای راه بده. همه تا اونجا که ممکنه توی هم میچپن. ترافیک غوغا میکنه. شهر پر از ماشینه. نمیفهمم آخه چطوری این همه آدم پول میدن بابت ماشینهای مزخرف و گرون ایران. واقعاً شرکتهای ماشین سازی ایران جزو مزدورترین ها هستن و از نظر خون مردم توی شیشه کردن و چاپیدن در رده های اول. فکر نمیکنم هیچ جای دنیا بشه این قیمتهای احمقانه رو پیدا کرد. نیسان ماکسیما چهل و پنج میلیون. اینجا با این پول میشه فراری خرید. جالبتر از همه شرایط قسطیشونه. سر این هم کوتاه نمیان. همین ماشین رو قسطی میدن شونزده میلیون پیش و ماهی ششصد هزار تومن!

در مورد سیاست فردا مینویسم.

| Sepehr, 9:16 PM | link

Friday, June 6

امروز همش به تجدید بیعت با شهر شهید پرور تورنتو گذشت. استارباکس، چاینا تاون، ایتون سنتر و مخصوصاً سینما پارامونت. ایکس من دو رو امروز دیدم. بد نبود. ولی چیزی که فکر میکردم هم نبود. ولی غیر از اینا اصولاً احساس کردم که دلم برای تورنتو تنگ شده بود. غرب زده هم نشدم، اینجا هم دیگه یکی از شهرهای من شده و محل زندگیم. طبیعیه. حال کردم از دوباره بودن در اینجا. مخصوصاً که خیلی هم قشنگ شده. سرسبز و یه مقدار شبیه شمال. مردم همه تو خیابونها تا دیروقت. آدم زنده بودن شهر رو حس میکنه. در عین حال آرامش. چیزی که توی این یه ماه که ایران بودم اصلاً حس نکردم. در مورد ایران صحبت زیاده و باید سر فرصت بنویسم. فقط در یک جمله بدتر از قبل شده. مخصوصاً برای آدم عصبی مثل من عین شکنجه اس. صد بار نزدیک بود با این و اون دعوا کنم. یا باید قیدش رو بزنم و یا اخلاقم رو کامل عوض کنم.

| Sepehr, 11:44 PM | link

Thursday, June 5

خب من برگشتم. ولی الان بعد از حدود بیست ساعت توی فرودگاههای مختلف و هواپیماهای مختلف بودن فقط میتونم بخوابم. فردا خدمت میرسم.

| Sepehr, 9:30 PM | link