آسمان: March 2005


My Chemical Romance - The Black Parade - The Sharpest Lives


Thursday, March 31

Kazemi







this is today's globe and mail. story is here.
photo from World Citizen. Globe replaced the first page and i couldnt find it.

| Sepehr, 1:05 PM | link

Thursday, March 24

اکثر اشخاص وقتی به حالت اغما می روند به نوعی ميميرند ( البته نه مرگ ۱۰۰% بلکه مدتی به دنيای ديگری می روند ) در چنين وضعيتی روح از بدن کاملا جدا شده و به دنيای ديگر می رود. با توجه به اطلاعاتی که من در اين زمينه دارم، روح و خود انسان می خواهد که در همان دنيا (آخرت) بماند و يا اگر بخواهد می تواند درخواست کند که به اين دنيا برگردد. به همين دليل بعضی ها بعد از مدتی ميميرند و بعضی ها زنده می مانند. به نظر من بهترين راه اينست که از خدا بخواهيم تا او (خدا) و بيمار هرچه می خواهد، همان شود. يعنی همه چيز را دست خدا و بيمار بسپاريم. اليشا - تهران


isn't it amazing how people can come up with something like this crap?

| Sepehr, 10:07 PM | link

Wednesday, March 23

Microsoft vs. the others







i saw this image in wired magazine's february issue. it's an interesting comparison. but take a look at the difference between wikipedia and encarta. wiki kicks ass! that why i think it's one of the best things ever happended to internet.
you can see some of the articles of that issue (including the one about firefox) on the website in here.

| Sepehr, 4:22 PM | link

english please


well, i'm absolutely f*ed up these days. exam after exam. still dealing with what my Christmas trip to iran's brought me. i missed two term tests so now i have to take them from the whole book. technicly having two final exams. and they're one after the other.
this means being here on campus almost everyday from morning till 10 at night. and most of the labs have linux which doesnt know shit about typing persian. so i have to write english sometimes.
today i just noticed an extension on one of my programming assignments. hooray! so i decided to surf some blogs and write here.
i actually dont have anything special to say. do i always have to? i mean i feel like i'm taking this way too serious compared to old days when i started this blog. back then i was posting about anything i wanted to. when i go back and read my archive i actully like it better.
whatever.
by the way congratulations! now you can recycle your sweat and urine and use it again. just as the astronauts did in space. see? life keeps getting better.

| Sepehr, 1:00 PM | link

Tuesday, March 22

این استاد اقتصاد ما هفته پیش گفت که برای حال دادن به ماهایی که سر کلاس میرویم و حالگیری از کسانی که نمیروند یک سوال با نمره اضافی میدهد که رنگ کراواتش در آخرین جلسه چه بوده! البته پیشنهاد خودش نبود. چیزی که خودش گفت توی مایه های اینکه از فلان جا سوال نمیدهم و آنهایی که نیامده اند آنرا میخوانند بود که صدای همه را درآورد و بعد یکی از بچه ها این پیشنهاد را داد. گفت در موردش فکر میکنم. از آنجایی که سخت گیر ترین استاد اقتصاد دانشگاه است چشمم آب نمیخورد. ولی همین که امتحان شروع شد خودش گفت آخرین سوال را ببینید و دیدیم واقعاً آنجاست. کلی حال کردم. ولی بعدش دیدم تلافیش را سر بقیه سوالها درآورده!
نامرد یک سوال تعیین GDP داده بود که که نمونه اش را توی آن همه امتحانهایی که قبلش نگاه کردم ندیده بودم. اگر هم GDP را اشتباه حساب میکردی رسماً تمام 14 نمره سوال میرفت. (من هم هنوز نمیدانم درست حساب کرده ام یا نه)
خلاصه اگر UofT هستید Anti-Calendar را جدی بگیرید. تویش به این استاد ما فقط فحش خواهر مادر نداده بودند. ولی ما جدی نگرفتیم.

| Sepehr, 12:48 AM | link

Sunday, March 20

از پیفامهای تبریکی که گرفتم فقط یکی اسمم را برده بود. بقیه همه از این دسته جمعی ها بودند. جدا از کسانی که اصلاً انتظار تبریک از آنها نداشتم و همینش هم خوب بود بقیه بیشتر به نظرم توهین آمیز می آمدند. اگر نمیخواهی به خودت اینقدر زحمت بدهی خب اصلاً تبریک نفرست. چه کاری است؟

| Sepehr, 11:07 PM | link

Tuesday, March 15

برندگان بلاگیز 2005 اعلام شدند.
daily dose of imagery بهترین فوتوبلاگ شد. حال کردم.

| Sepehr, 10:05 PM | link

Monday, March 14

صداقت حرفه ای؟

حالت تهوعی که از شرق بهم دست داده باعث شد بنویسم.
خبر خداحافظی کاسپاروف از شطرنج حرفه ای در شرق دوشنبه. پایین صفحه.
خبری که من شنبه در گلاب اند میل تورنتو خواندم.از آنجایی که منبع خبر شرق دیلی تلگراف ذکر شده اصل مقاله را هم اینجا پیدا کردم.
به این قسمت خبر توجه کنید:

Shay Bushinsky, one of Deep Junior's two programmers, said Mr Kasparov was "the closest thing to a computer that I know as a man. Sometimes I think he has silicon running in his veins.
"Kasparov has the most incredible look-ahead and memory capabilities I have ever seen."

و حالا ترجمه ای که در شرق هست:
به حرف «شى بوستينكى» يكى از دو متخصص و برنامه ريز ديپ جوينور، (نسخه ديگرى از كامپيوتر هاى مورد بحث كه كاسپاروف با او ۳-۳ مساوى كرد) رجوع مى كنيم: «ما حيرت كرده بوديم. جلوى كامپيوتر ما آدمى نشسته بود كه به لحاظ وسعت فكر بى شباهت به كامپيوتر ما نبود. كاسپاروف نزديك ترين آدم به ماشين است و بارها به اين نتيجه رسيدم كه قاعدتاً از يك سرى برد و آى.سى شكل گرفته است و به جاى رگ و خون، مقدارى سيم پيچ در وجود او هست. به جرات به شما مى گويم كه فقط در كامپيوتر ها قدرت آينده نگرى اى در حد كاسپاروف را ديده ام. حافظه او نيز فوق العاده است.»

طرف فقط گفته من گاهی فکر میکنم سیلیکون در رگهای او جریان دارد. مترجم محترم هر چه از ذهنش گذشته و از دهانش درآمده به آن اضافه کرده است. احمقانه است.

یک بار هم در گزارش بعد از اسکارشان دیدم که هر چه دلشان خواسته بود به حرفهای برندگان و مهمانان اضافه کرده بودند.
من خیلی وقت است که زیاد به شرق سر نمیزنم. با حساب سرانگشتی میشود دید که در همین موارد کم که اصل خبر را جای دیگر دیده ام چه گندی بالا آورده اند. این دیگر مشکلات حرفه ای نیست. تحریف حرفهای دیگران است.
مطمئنم که کسانی هم هستند که چنین کاری نمیکنند ولی من یکی شخصاً نمیتوانم اطمینانی به چنین روزنامه ای داشته باشم که نویسنده هایی در آن هستند که به راحتی حرفهای دیگران را کم و زیاد میکنند.

دو ایراد دیگر را هم در کوچ و یوتی‌اف-۸ بخوانید.

| Sepehr, 11:26 PM | link