آسمان: February 2004


My Chemical Romance - The Black Parade - The Sharpest Lives


Friday, February 20

در بیست و چهار ساعت گذشته به اندازه یک هفته ام نوشته ام. شاید زیادی جدی گرفته بودیم. الکی امیدوار شده بودیم که خبری میشود. ولی فکر میکنم دیگر باید اعتراف کنیم که باختیم.
سخت است که بفهمی شکست خورده ای. که بعد از این همه جنجال همه چیز خراب شود و آب از آب تکان نخورد. که باز هم ثابت شود اهل کشوری هستی که پر از احمق است. که بفهمی مردم برای سرنوشت خودشان هم ارزشی قائل نیستند. از راحت طلبی و بی تفاوتی حالم بهم میخورد. از شنیدن حرفهای بی منطق و چرت و پرت خسته شده ام.
دلم به حال کسانی میسوزد که این همه زور میزنند تا کار مثبتی بکنند و چهره دیگری از ایران نشان بدهند. ولی واقعیت این است که ایران و ایرانی همین است که می بینیم. همین کسانی که میروند تا با رای دادن وظیفه شرعیشان را انجام بدهند. همین لس آنجلسی هایی که شریعتمداری را روسفید میکنند در وقاحت. همان احمقهایی که....
آن موقع که خودمان را جر میدادیم که تحریم انتخابات صورت نخواهد گرفت و راه جای دیگر است صد جور بد و بیراه شنیدیم. آن موقع که میگفتیم باید از تحصن حمایت کرد تا به نتیجه برسد به طرفداری از جمهوری اسلامی متهم میشدیم. آن موقع که میگفتیم افکار عمومی هنوز آمادگی برای دموکراسی ندارد و زمان میبرد فکر میکردند با مردم مشکل داریم.
آنهایی که طرفدار تحریم بودند حالا نتیجه اش را ببینند. فکر میکنم دیگر این بار مشخص است که اکثر شرکت کنندگان کاملاً موافق نظام از نوع جناح راستی و خامنه ایش هستند. پس حالا دیگر فهمیدیم که حکومت مشروع است نه؟ مردم اینرا میخواهند. همه چیز حل شد.
بس است. زیاد حرف زدم. خودم هم نمیدانم چه میگویم و چه میخواهم بگویم. فقط خسته ام، عصبانی ام، ناراحتم، هر چه احساس گند است را با هم دارم.
باز به عقب برگشتیم. بدبختی مان همچنان ادامه خواهد داشت. تا آینده ای نه چندان نزدیک. و تمام شدنش هم راحت نخواهد بود.
تبریک میگویم.
شبتان یا روزتان خوش.

| Sepehr, 8:19 PM | link
ایسنا از قول استاندار تهران نوشته مشاركت در انتخابات مجلس بيشتر از انتخابات شوراهاست و رييس هيأت نظارت استان تهران هم گفته: برآورد اوليه از ميزان مشاركت مردم حوزه‌ انتخابيه تهران، ري، شميرانات و اسلامشهر حدود دو ميليون و سیصد الي دو ميليون و چهارصد هزار نفر است.

| Sepehr, 8:16 PM | link
با امید صحبت میکردم. میگفت مشارکت به نظرش آنقدر ها هم پایین نبوده. حال گیری شروع شد.
باید میرفتم بیرون. کارم که تمام شد دیدم اصلاً حوصله ندارم. از آن روزهای دلگیر بود. هوای ابری، کمی هم باران. باد هم اساسی میامد و زیر باران راه رفتن به سرمایش نمی ارزید.
یکی آمد و آدرسی پرسید و بعد هم فهمید من هم ایرانیم. گفت مثل اینکه قرار بوده امروز ایرانی ها جایی جمع شوند برای اعتراض به انتخابات. مثل اینکه کسی نیامده بود! باران و سرما کافی بوده تا همه بی خیال برنامه شوند. مهم نیست که اطلاعیه داده اند و مردم را دعوت کرده اند. مهم راحتی خودشان است. گور بابای کسی که رفته. بیچاره سرگردان بود. گفتم اصلاً خبر ندارم از چنین برنامه ای و ضمناً سعی کند زیاد جدی نگیرد این چیزها را. بالاخره ایرانی هستیم!
دنبال یک کتاب بودم و کتابخانه هم بسته بود. هر چقدر هم سعی کردم دیدم حال تنهایی رفتن به هیچ جایی را ندارم. راه افتادم سمت خانه. توی یکی از ایستگاه های مترو پیرمرد سیاهپوستی ساکسیفون میزد. چند دقیقه ای نگاهش کردم و گوش دادم. در راستای مازوخیسم ذاتیم. پیرزنی هم یکی یکی توی جای برگشت پول تلفن ها دست میکشید که شاید کسی چند سنتی جا گذاشته باشد. توی دلم خالی شد. ایران که بودم یکی از عذابهایم دیدن اینجور چیزها بود. اینجا هم ادامه دارد.
حسابی نا امید هستم. احساس میکنم باخته ایم.

| Sepehr, 8:14 PM | link
خب، فعلاً که خبر قطعی نمیشود پیدا کرد. همان لبنکهای قبلی (بجز گوگل که انگار حذفش کرده) خوب هستند. یک سری هم گزارشهای وبلاگهای مختلف:
امید میلانی (طبق معمول با آمار و ارقام!)
بازیگر آماتور

ضمناً بهمن خبر قبلی را تکذیب کرده و گفته شرق ممکن است تا يک هفته بعد در بيايد.

و فتوا بدهم که بر هر کسی واجب است که در این صفحه ایران فیلتر هر چه میتواند از گزارش ها ترجمه کند و بنویسد. تاثیر آنرا کم نگیرید. همین الان هم از سایتهای مختلف به آن لینک داده اند.

| Sepehr, 1:48 PM | link
اين بلاگر مادر قحبه صد بار هم كه encoding را يونيكود بگذاري ممكن است مطلبت را درست پابليش نكند. حالا دقيقاَ اين بار كه مستقيم توي وبلاگ نوشتم نه توي ،notepad حالا كه ساعت چهار و نیم صبح است و از خواب و خستگي در حال مرگ هستم بايد اين اتفاق بيفتد. تف!
بي بي سي و سي ان ان هم ما را كاشتند و آخرش هم بجز يك فيلم كوتاه از راي دادن خامنه اي چيز ديگري نشان ندادند.
بين وبسايت ها هم بهترين جا براي پيگيري ايسنا بود. بين خارجي ها هم اين ها هم بد نيستند:
بي بي سي
گوگل
بلاگر ها هم قرار است چيزهايي كه ميبينند را در اينجا بنويسند:
صبحانه
ايران فيلتر

پي نوشت: يك خبر كه الان ديدم و باعث کمی امیدواری شد: شرق فردا منتشر خواهد شد.
باز هم پی نوشت: من دیگر خوابیدم. امیدوارم وقتی بیدار شدم خبر درآمدن گند انتخابات را بشنوم.
به امید مشارکت هر چه کمتر.

| Sepehr, 3:54 AM | link
دو روز است که درست نخوابیده ام و خسته ام. ولی از جلوی مونیتور کنده نمیشوم. چند تا سایت خبری باز کرده ام. خودم را الکی سرگرم میکنم و هر چند دقیقه یک بار صفحه ها را Refresh میکنم که ببینم چه خبر میشود. یا از وبلاگها کسی چیزی مینویسد یا نه. دلهره عجیبی دارم و کاری هم نمیشود کرد.
امروز یکی از مهمترین روزهای تاریخ ایران است. و مشکل اینجاست که مهم بودنش احتمالاً از نظر خوبی نخواهد بود.

پی نوشت: شایان مشاطیان چند روز پیش چیزی نوشته بود که این شرایط و احساس دلهره من را خیلی خوب توصیف میکرد. مطلب شانزده فوریه او را بخوانید.
...تفاوت اين است که ايرانيان صد سال ديگر احتمالا به جاي خواندن تاريخ در يک کتاب، بعد از جستجويي در گوگل راجع به تاريخ معاصر ايران، به واژه‌هاي «تحصن» و «مجلس» و «استعفا» برمي‌خورند و با مطلع شدن از جزئيات ماجرا از خلال دهها هزار لوح شيشه‌اي، با تعجب از خود مي‌پرسند که چطور در روز روشن، در حالي که همه داشتند به اين صراحت راجع به جمهوريت و مجلس و مردم حرف مي‌زدند همه اين اتفاقات رخ داد؟!

| Sepehr, 12:09 AM | link

Wednesday, February 18

همه با هم به استقبال خفقان برویم.
شرق و یاس نو توقیف شدند. هنوز حتی انتخابات برگزار هم نشده. این همان چیزی بود که ماها حرفش را میزدیم. اینکه بی تفاوتی سیاسی جامعه فقط منجر به ایجاد اختناق خواهد شد. اینکه قدم بعدی جلوگیری از دسترسی به اطلاعات و ابزار های ارتباطی است. اینکه از روشن شدن افکار ممانعت خواهد شد....
با وجود تمام محافظه کاریهایی که حتی صدای نویسنده هایش را هم درآورده بود، با وجود تمام "رهبر معظم انقلاب" گویی ها، تمام سانسورها، باز هم شرق بسته شد. فقط به نامه نمایندگان مجلس که در شرق چاپ شده و تفاوت آن با متن اصلی توجه کنید تا اوج محافظه کاری آنها را ببینید.
اما به هر حال باز هم به بهانه بیخود اینها هم توقیف شدند. اینکه دستور شفاهی حسن روحانی در منع چاپ نامه نمایندگان دلیل توقیف باشد بسیار بی معنی است چون دبیر شورای امنیت ملی اصلاٌ حق چنین کاری را ندارد و بدون تشکیل شورا و تصمیم همه آنها چنین حکمی هیچ ارزش قانونی ندارد. حداقل مرتضوی قاضی بود و حق این کار را داشت و نمیشد به غیر قانونی بودن کارش اعتراض کرد. اما این موضوع هیچ ربطی به روحانی ندارد.

چیزهایی که از آنها میترسیدم دارند اتفاق می افتند. اصلاً احساس خوبی ندارم.

| Sepehr, 10:06 PM | link

Saturday, February 14

این را دیده اید؟ به معنای واقعی کلمه خداست!

نمونه:ابی جون! بابا تو چرا نمی فهمی؟ تو ديگه اومدی بهشت!
اين هايی هم که با تبرت دم به دقيقه ميفتی به جونشون مجسمه های ميدون اصلی بهشتن، نه بُت!
می گم می خوای يه چندتا گوسفند ديگه برات بفرستم سرت گرم شه؟
به خودم صدای اين شهردار بهشت دراومده ديگه!

| Sepehr, 1:15 PM | link


Suddenly Love - Chris de Burgh

Suddenly love
Comes in and finds me on open ground,
Nowhere to hide, nowhere to run,
There's no turning back,
And a journey has just begun;

Suddenly love breaks down the doors,
There is singing inside,
And all of the light that's in your eyes,
Shining here tonight,
Has woken the man in me,
And the woman in you,
The woman in you;

All night, heads on the pillow,
And eyes that are never shut,
All night, rain on the window,
But inside, we have so much;

Suddenly love
Takes me away where I've never been,
Shows me a world I have never seen,
I could only dream,
That I ever would find myself
With a lover like you,
A lover like you;

All night, heads on the pillow,
And eyes that are never shut,
All night, body to body
And thrilling to every touch,

Oh, suddenly love
Takes me away where I've never been,
It shows me a world I have never seen,
And I just want to be,
Alone in your mystery,
Love me over and over,
And over and over again.


| Sepehr, 3:18 AM | link

Tuesday, February 10

ESSENTIAL MIX این هفته BBC معرکه بود. تا وقت هست گوش کنید.

| Sepehr, 1:24 AM | link

Monday, February 9

مردمِ ما شعورِشان این است که هر غلطی می‌شود بشود، فقط به کامِ‌شان شود.[+]
یکی از بهترین و واقعیترین حرفهایی که در این مدت شنیدم. این مورد فقط مربوط به صف سینما است ولس من آنرا قابل تعمیم به تمام موارد میدانم.

عین همین تجربه را من برای فیلم سگ کشی بیضایی داشتم. با دوستم از نه صبح تا یازده شب توی صف بودیم. بیست بار هم از این لیست ها تهیه کردیم. ولی آخرش همه چیز به گند کشیده شد و کار به زورکی داخل شدن کشید. و تازه با اینکه ما جزو نفرات اول بودیم مجبور شدیم ردیف اول بشینیم. عین فحش خواهر مادر میماند. بعد از آنهم دیگرخودم را کوچک نکردم و سراغ جشنواره نرفتم. آن یک بار هم به خاطر استاد بود.
اصولاً حالا که صحبت جشنواره شد بگویم که سینمای ایران مزخرف است. هیچ علاقه ای به دیدن هیچ فیلمی احساس نمیکنم. کیارستمی هم به درد همان جشنواره هایش میخورد. کیمیایی به درد هیچ چیزی نمیخورد. فقط به بیضایی و تا حدی مهرجویی علاقه دارم و قبولشان دارم که یکی نمیتواند فیلم بسازد و آن یکی هم هر چه میگذرد بدتر میشود.
حوصله بیشتر صحبت کردن در این مورد را ندارم.

| Sepehr, 11:25 PM | link

Thursday, February 5

خانه ماسه و مه (House of Sand and Fog) را دیدیم.
قبل از هر چیز نامزدی اسکار خانم آغداشلو را به همه هنرمندان، هنر دوستان، هنرورزان و ... و رهبر معظم انقلاب تبریک میگویم که جای شبهه نماند.
اما... حالا که جمع بی ریا است و خارجی ها نیستند و اگر هم باشند از حرف ما چیزی نمیفهمند یک خورده روراست باشیم. خانم آغداشلو نقشی بازی کرده اند که مادران اکثر ما میتوانند بازی کنند. یک زن کلیشه ای سنتی ایرانی. زن خانه تمیز کن، مطیع شوهر، عاشق بچه، خوشقلب و ... در حقیقت نقشی که همه ما در واقعیت دیده ایم و با آن آشناییم و حتی بازی کرده ایم. مثل این میماند که به من بگویند بیا نقش یک جوان ایرانی ساکن تورنتو و درگیر با زندگی در آن را بازی کن.
یادم می آید دوره ای در جشنواره فیلم فجر مد شده بود که نابازیگران فیلمهای کسانی مثل مجیدی نامزد سیمرغ بازیگری میشدند و این موضوع صدای خیلی از هنرپیشه های با سابقه را درآورد که کسی که نقش خود واقعیش را جلوی دوربین انجام میدهد که بازیگر نیست. یک بخش جدا برای آنها بگذارید. ولی با حرفه ایهای بازیگری آنها را در یک رده نگذارید. حالا حکایت همین موضوع است.
به جای آن بازی بن کینگزلی مو بر تن آدم سیخ میکند. او نقش خود را به عنوان سرهنگ برهانی، یک نظامی ایرانی آنقدر خوب انجام میدهد که همه ما به راحتی قبولش میکنیم. انگار که یک ایرانی این نقش را بازی کرده است. تحکم نظامی، مردانگی ایرانی همه اینها را میشود کاملاً در بازی او دید.
کل فیلم هم چنگی به دل نمیزد. جنیفر کانلی معمولی بود و قبلاً هم نقشهای شبیه به این از او دیده بودیم. پسر خانواده برهانی بی نهایت بد و مصنوعی بازی میکند و واقعاً آدم دلش میخواست کله اش را به دیوار بکوبد. در نهایت تنها چیزی که آنرا شایسته دیدن میکند بن کینگزلی است و بس.
باز هم بگویم من خیلی خوشحالم که نامزدی اسکار خانم آغداشلو باعث مطرح شدن اسم ایران ( به شکلی غیر از مزخرف ) و بازیگران ایرانی میشود و اینرا موفقیت بزرگی میدانم. ولی این باعث نمیشود چشمم را به واقعیت ببندم.
به هر حال این نظر من است. امیدوارم باز فقط به خاطر یک نظر متهم به چیزهای دیگر نشوم!

| Sepehr, 2:06 PM | link