Thursday, January 29
رفع یک سو تفاهم
در زبان فارسی امروز اشتباهات واژگانی و معنایی بسیاری قابل مطالعه است از جمله آنچه که پیرامون واژه «تخمی» اتفاق افتاده است. این عبارات که در معنای تقبیح و توصیف منفی برای مفاهیم و اشیا به کار میرود در واقع دارای آن قباحت متصور در زبان امروز نیست. بلکه فقط یک اصطلاح مبتنی بر تشبیه است، به این معنا که در میان بادمجان ها یک نوع وجود دارد که به نوع «تخمی» مشهور است که کاملاً بی مصرف و به درد نخور می باشد. عبارت «تخمی» در هر کجا که به کار رفته باشد در واقع به معنای «مثل بادمجان تخمی» است و به چیز دیگری منسوب نیست. اتفاقاً از این اصطلاح هم طبق معمول فرآیند زایایی زبان عامه اصطلاحاتی چون تخمی تر، خیلی تخمی و اصطلاح عجیبی مثل «تخماتیک» منتج شده که در زبان توده به وفور مورد استفاده قرار می گیرد.
حرف مردم، همشهری ماه، شهریور هشتاد
به نقل از کتاب زبان و تفکر، محمد رضا باطنی
در زبان فارسی امروز اشتباهات واژگانی و معنایی بسیاری قابل مطالعه است از جمله آنچه که پیرامون واژه «تخمی» اتفاق افتاده است. این عبارات که در معنای تقبیح و توصیف منفی برای مفاهیم و اشیا به کار میرود در واقع دارای آن قباحت متصور در زبان امروز نیست. بلکه فقط یک اصطلاح مبتنی بر تشبیه است، به این معنا که در میان بادمجان ها یک نوع وجود دارد که به نوع «تخمی» مشهور است که کاملاً بی مصرف و به درد نخور می باشد. عبارت «تخمی» در هر کجا که به کار رفته باشد در واقع به معنای «مثل بادمجان تخمی» است و به چیز دیگری منسوب نیست. اتفاقاً از این اصطلاح هم طبق معمول فرآیند زایایی زبان عامه اصطلاحاتی چون تخمی تر، خیلی تخمی و اصطلاح عجیبی مثل «تخماتیک» منتج شده که در زبان توده به وفور مورد استفاده قرار می گیرد.
حرف مردم، همشهری ماه، شهریور هشتاد
به نقل از کتاب زبان و تفکر، محمد رضا باطنی
| Sepehr, 3:37 PM | link
قسمت لینک ها را برگرداندم. امیدوارم حالش را داشته باشم که همیشه به روزش کنم. وگرنه فایده ای ندارد.
| Sepehr, 12:07 AM | link
Wednesday, January 28
در این دو سه ماه اخیر بزرگترین مشغولیتم موزیک و فیلم بوده. به آن صورت حوصله کتاب هم نداشتم و به لطف اینترنت پر سرعت حسابی هم مشغولیت پرباری بود.
برای اینکه وبلاگ هم از این یکنواختی بیرون بیاید مقداری در مورد آلبومهای موسیقیی که شنیدم مینویسم و بعد هم فیلمهایی که اخیراً دیدم.
یک فایل rar یک و هشت گیگی Cafe Del Mar داونلود کردم! این یعنی همه آلبومها تا آنجایی که میدانم. معرکه بود. هنوز هم مشغولم و تمام نشده.
Tiamat - Prey: خیلی خوب بود. حداقل پنج شش آهنگ عالی داشت و مدتها آنرا گوش میدادم. تیامت دوست ها حتماً خوششان می آید.
Evereve - Enetics: فقط یک آهنگ نسبتاً خوب داشت. اصولاً زیاد از گروهش خوشم نمی آید.
Enigma - Voyageur: خوب بود و سه تا آهنگ شاهکار داشت. انیگما دوست ها را راضی خواهد کرد.
Linkin Park - Live in Texas: چیز خاصی نداشت.
Septic Flesh - Sumerian Daemons: فرق زیادی با قدیمی تر ها نداشت. یک خورده بهتر بود.
Shape Of Despair - Angels Of Distress: پروژه ای از گروه آمورفیس. مزخرف بود.
The Offspring - Splinter: بعد از مدتها آلبومی از گروه به معنای واقعی کلمه باحال آفسپرینگ. کسانی که آهنگهای آنرا شنیده باشند منظورم را میفهمند. من یکی شخصاً هر موقع بیحال باشم (اگر مورد حاد نباشد) آفسپرینگ کاملاً مشکلم را حل میکند! حداقل چهار پنج آهنگ خیلی خوب دارد.
در مورد Trance ها. اینقدر زیاد هستند که چیزی نمیگویم. بیشتر هم با Paul Oakenfold و Paul Van Dyk مشغول بودم. حدود بیست سی آلبوم اساسی از آنها را گوش دادم و اکثراً خوب بودند.
Susperia - Vindication: یکی از بهترین کارهایی که این مدت شنیدم. این هم یکی دیگر از گروههای ترکیبی است که قسمت عمده آن از Dimmu Borgir هستند و برای همین با اطمینان میگویم که کسی که آلبوم Puritanical Euphoric Misanthropia از Dimmu Borgir را دوست داشته از این هم به شدت راضی خواهد بود.
Ulver: را نمیدانم چقدر میشناسید. گروه خیلی خفنی است و عجیب غریب. هر آلبومش یک جور است. اینهایی که گرفتم را زیاد نپسندیدم ولی کارهای دیگر Ulver کافیست که یکی از گروههای مورد علاقه ام باشد.
Bon Jovi - This Left Feels Right: اجرای معروفترین آهنگهای Bon Jovi به سبک آرام با گیتار آکوستیک و پیانو. برای من یکی که با Bon Jovi کلی خاطره دارم واقعاً لذت بخش بود.
Dj Tiesto - Nyana: سی دی یک مزخرف است. سی دی دو شاهکار.
In Flames - ReTouring, Barcelona: کنسرت In Flames در بارسلون. با کیفیت نه چندان خوب. چون به نظر میرسد توسط یکی از کسانی که در آنجا بوده ضبط شده. ولی خوب برای من عشق In Flames باحال بود.
اما موسیقی فیلم:
The Animatrix: معرکه است. همین.
Swordfish: فقط همین را بگویم که سازنده اش Paul Oakenfold است. اگر ترنس باز هستید از دست ندهید.
Black Hawk Down: عالی به تمام معنا. یک شاهکار از هانس زیمر. آهنگهای آفریقایی با صداهای آسمانی ... کل آلبوم عالی است. شدیداً توصیه میکنم گوش کنید.
Pulp Fiction: موسیقی جزو مهمترین قسمت های هر فیلم تارانتینو است. و این فیلم مهمترین فیلم تارانتینو.
خوب. لیست مخوفی شد. فعلاً بس است.
برای اینکه وبلاگ هم از این یکنواختی بیرون بیاید مقداری در مورد آلبومهای موسیقیی که شنیدم مینویسم و بعد هم فیلمهایی که اخیراً دیدم.
یک فایل rar یک و هشت گیگی Cafe Del Mar داونلود کردم! این یعنی همه آلبومها تا آنجایی که میدانم. معرکه بود. هنوز هم مشغولم و تمام نشده.
Tiamat - Prey: خیلی خوب بود. حداقل پنج شش آهنگ عالی داشت و مدتها آنرا گوش میدادم. تیامت دوست ها حتماً خوششان می آید.
Evereve - Enetics: فقط یک آهنگ نسبتاً خوب داشت. اصولاً زیاد از گروهش خوشم نمی آید.
Enigma - Voyageur: خوب بود و سه تا آهنگ شاهکار داشت. انیگما دوست ها را راضی خواهد کرد.
Linkin Park - Live in Texas: چیز خاصی نداشت.
Septic Flesh - Sumerian Daemons: فرق زیادی با قدیمی تر ها نداشت. یک خورده بهتر بود.
Shape Of Despair - Angels Of Distress: پروژه ای از گروه آمورفیس. مزخرف بود.
The Offspring - Splinter: بعد از مدتها آلبومی از گروه به معنای واقعی کلمه باحال آفسپرینگ. کسانی که آهنگهای آنرا شنیده باشند منظورم را میفهمند. من یکی شخصاً هر موقع بیحال باشم (اگر مورد حاد نباشد) آفسپرینگ کاملاً مشکلم را حل میکند! حداقل چهار پنج آهنگ خیلی خوب دارد.
در مورد Trance ها. اینقدر زیاد هستند که چیزی نمیگویم. بیشتر هم با Paul Oakenfold و Paul Van Dyk مشغول بودم. حدود بیست سی آلبوم اساسی از آنها را گوش دادم و اکثراً خوب بودند.
Susperia - Vindication: یکی از بهترین کارهایی که این مدت شنیدم. این هم یکی دیگر از گروههای ترکیبی است که قسمت عمده آن از Dimmu Borgir هستند و برای همین با اطمینان میگویم که کسی که آلبوم Puritanical Euphoric Misanthropia از Dimmu Borgir را دوست داشته از این هم به شدت راضی خواهد بود.
Ulver: را نمیدانم چقدر میشناسید. گروه خیلی خفنی است و عجیب غریب. هر آلبومش یک جور است. اینهایی که گرفتم را زیاد نپسندیدم ولی کارهای دیگر Ulver کافیست که یکی از گروههای مورد علاقه ام باشد.
Bon Jovi - This Left Feels Right: اجرای معروفترین آهنگهای Bon Jovi به سبک آرام با گیتار آکوستیک و پیانو. برای من یکی که با Bon Jovi کلی خاطره دارم واقعاً لذت بخش بود.
Dj Tiesto - Nyana: سی دی یک مزخرف است. سی دی دو شاهکار.
In Flames - ReTouring, Barcelona: کنسرت In Flames در بارسلون. با کیفیت نه چندان خوب. چون به نظر میرسد توسط یکی از کسانی که در آنجا بوده ضبط شده. ولی خوب برای من عشق In Flames باحال بود.
اما موسیقی فیلم:
The Animatrix: معرکه است. همین.
Swordfish: فقط همین را بگویم که سازنده اش Paul Oakenfold است. اگر ترنس باز هستید از دست ندهید.
Black Hawk Down: عالی به تمام معنا. یک شاهکار از هانس زیمر. آهنگهای آفریقایی با صداهای آسمانی ... کل آلبوم عالی است. شدیداً توصیه میکنم گوش کنید.
Pulp Fiction: موسیقی جزو مهمترین قسمت های هر فیلم تارانتینو است. و این فیلم مهمترین فیلم تارانتینو.
خوب. لیست مخوفی شد. فعلاً بس است.
| Sepehr, 1:17 AM | link
Tuesday, January 27
امروز این روزها زده به سیم آخر انگار. قبلاً از خامنه ای به عنوان یک مقام عالی رتبه نام میبرد. ( که البته هر خری میفهمید منظورش کیست. چون مقام های پایین تر همیشه اسمشان گفته میشود.) ولی این روزها خبرهای خفنی را با ذکر نام او مینویسد:
رهبري: حد آزادي مخالفان قدرت تأثيرگذاري آنان است
مقام رهبري در جلسهاي خصوصي اعلام كرد: حد آزادي در حكومت اسلامي، قدرت تأثيرگذاري منتقدان است. بنابراين ما ميتوانيم حتي به ماركسيستها نيز اجازه انتشار مجله بدهيم به شرطي كه در افكار عمومي تأثير چنداني نگذارد.
اسناد تخلفات جنتي در اختيار مسئولان بلندپايه؛ سكوت رهبري
... وي همچنين گفت: اگر يك دهم اين اقدامات غيرقانوني را يكي از اصلاحطلبان انجام داده بودند، رهبري عليه وي سخنراني ميكرد و سپس دادگستري چندين اطلاعيه عليه وي صادر ميكرد.
این یکی را هم خودتان بخوانید:
حمله نماينده رهبري در شوراي سياستگزاري ائمه جمعه به نامه مشترك خاتمي و كروبي
رهبري: حد آزادي مخالفان قدرت تأثيرگذاري آنان است
مقام رهبري در جلسهاي خصوصي اعلام كرد: حد آزادي در حكومت اسلامي، قدرت تأثيرگذاري منتقدان است. بنابراين ما ميتوانيم حتي به ماركسيستها نيز اجازه انتشار مجله بدهيم به شرطي كه در افكار عمومي تأثير چنداني نگذارد.
اسناد تخلفات جنتي در اختيار مسئولان بلندپايه؛ سكوت رهبري
... وي همچنين گفت: اگر يك دهم اين اقدامات غيرقانوني را يكي از اصلاحطلبان انجام داده بودند، رهبري عليه وي سخنراني ميكرد و سپس دادگستري چندين اطلاعيه عليه وي صادر ميكرد.
این یکی را هم خودتان بخوانید:
حمله نماينده رهبري در شوراي سياستگزاري ائمه جمعه به نامه مشترك خاتمي و كروبي
| Sepehr, 1:31 AM | link
طوفان و کولاک، بیست و پنج درجه زیر صفر، تا زانو توی برف....
و حال گوش کردن به Dj Tiesto, Live in Cream, Amnesia
تا موسیقی هست زندگی باید کرد.
و حال گوش کردن به Dj Tiesto, Live in Cream, Amnesia
تا موسیقی هست زندگی باید کرد.
| Sepehr, 1:30 AM | link
Monday, January 26
یک مقدار در مورد گولدن گلاب.
همانطور که انتظار داشتم شان پن و تیم رابینز برای فیلم Mystic River جایزه بردند. قبلاً هم گفته بودم که بازیهای خیلی خوبی دارد و البته که فیلم خیلی خوبی هم هست. بدشانسیش اینجا بود که با Lord of the Rings رقابت میکرد که دیگر بعد از همچین تریلوژی مخوفی کسی نمیتواند به آن جایزه ندهد. مخصوصاً کارگردانی را.
اکثر جوایز برای من قابل قبول بود بجز چارلیز ترون به خاطر Monster. به نظر من دیگر خیلی مسخره شده که هر کسی که وزنش را برای فیلمی زیاد یا کم میکند یا صورتش را تغییر میدهد (مخصوصاً اگر خوشگل هم باشد) جایزه بگیرد.
بهترین فیلم خارجی هم بیشتر به نظرم سیاسی و تحت تاثیر احساسات به اسامه از اففانستان داده شد. فعلاً دور دور افغان ها شده.
برنده شدن آل پاچینو ( بهترین بازیگر مرد سریال ها به خاطر Angels in America ) هم حسابی به من چسبید. ضمناً واجب شد که سریال را هم حتماً ببینم. چون پنج جایزه برد که چهار تای آن برای بازیگری بود.
همانطور که انتظار داشتم شان پن و تیم رابینز برای فیلم Mystic River جایزه بردند. قبلاً هم گفته بودم که بازیهای خیلی خوبی دارد و البته که فیلم خیلی خوبی هم هست. بدشانسیش اینجا بود که با Lord of the Rings رقابت میکرد که دیگر بعد از همچین تریلوژی مخوفی کسی نمیتواند به آن جایزه ندهد. مخصوصاً کارگردانی را.
اکثر جوایز برای من قابل قبول بود بجز چارلیز ترون به خاطر Monster. به نظر من دیگر خیلی مسخره شده که هر کسی که وزنش را برای فیلمی زیاد یا کم میکند یا صورتش را تغییر میدهد (مخصوصاً اگر خوشگل هم باشد) جایزه بگیرد.
بهترین فیلم خارجی هم بیشتر به نظرم سیاسی و تحت تاثیر احساسات به اسامه از اففانستان داده شد. فعلاً دور دور افغان ها شده.
برنده شدن آل پاچینو ( بهترین بازیگر مرد سریال ها به خاطر Angels in America ) هم حسابی به من چسبید. ضمناً واجب شد که سریال را هم حتماً ببینم. چون پنج جایزه برد که چهار تای آن برای بازیگری بود.
| Sepehr, 3:00 AM | link
Sunday, January 25
در مورد پست قبلی.
من همانطور که بارها گفته ام مخالف را بیشتر مکمل میدانم. (البته مخالف درست منظورم است) اتفاقاً بیشتر دوستانم کسانی هستند که در زمینه های مختلف نظراتی متفاوت با من دارند. همیشه هم از بحث با آنها لذت برده ام و کلی هم یاد گرفته ام.
مثالی از همین محیط. من با امید در نود و نه درصد مواقع متفاوت فکر میکنم. (آن یک درصد هم شاید همین حمایت از تحصن باشد!) او فیلمهای مورد علاقه من را بی ارزش میداند، من هم فیلمهای مورد علاقه او را خسته کننده. ولی مشکلی نداریم چون هر کس عقیده ای دارد و نمیشود انتظار داشت همه مردم مثل خود ما فکر کنند.
مثال دیگر از همین محیط. چه پاگنده خوشش بیاید چه نه مجبورم از او تعریف کنم. اوهم مخالف شرکت در انتخابات بود و تا آنجایی که میدانم نظرش هم عوض نشده. اما دلایلش را بیان کرد و دلایل موافقان را هم شنید. کسی به دیگری توهین نکرد. همه هم سر عقاید خود ماندند. تنها نتیجه حداقل برای من این بود که نقاط ضعف و قدرت هر دو نظر را بهتر فهمیدم.
پس میشود مخالف بود اما به دیگران توهین نکرد و فکر نکرد که حتماً همه باید مثل ما فکرکنند.
مثال بهتر؟ برادر خود من که خیلی از دانسته هایم از اوست موافق تحریم است. هر روز او برای من لینک مقالاتی در این مورد میفرستد و بالعکس. از راه دور هم مشغول بحث در این مورد هستیم. دلیل از این بهتر که مشکلی با مخالفان ندارم؟
مشکل من با ابله هایی است که اینور و آنور مشغول به فحش دادن به بقیه هستند فقط همین.
من همانطور که بارها گفته ام مخالف را بیشتر مکمل میدانم. (البته مخالف درست منظورم است) اتفاقاً بیشتر دوستانم کسانی هستند که در زمینه های مختلف نظراتی متفاوت با من دارند. همیشه هم از بحث با آنها لذت برده ام و کلی هم یاد گرفته ام.
مثالی از همین محیط. من با امید در نود و نه درصد مواقع متفاوت فکر میکنم. (آن یک درصد هم شاید همین حمایت از تحصن باشد!) او فیلمهای مورد علاقه من را بی ارزش میداند، من هم فیلمهای مورد علاقه او را خسته کننده. ولی مشکلی نداریم چون هر کس عقیده ای دارد و نمیشود انتظار داشت همه مردم مثل خود ما فکر کنند.
مثال دیگر از همین محیط. چه پاگنده خوشش بیاید چه نه مجبورم از او تعریف کنم. اوهم مخالف شرکت در انتخابات بود و تا آنجایی که میدانم نظرش هم عوض نشده. اما دلایلش را بیان کرد و دلایل موافقان را هم شنید. کسی به دیگری توهین نکرد. همه هم سر عقاید خود ماندند. تنها نتیجه حداقل برای من این بود که نقاط ضعف و قدرت هر دو نظر را بهتر فهمیدم.
پس میشود مخالف بود اما به دیگران توهین نکرد و فکر نکرد که حتماً همه باید مثل ما فکرکنند.
مثال بهتر؟ برادر خود من که خیلی از دانسته هایم از اوست موافق تحریم است. هر روز او برای من لینک مقالاتی در این مورد میفرستد و بالعکس. از راه دور هم مشغول بحث در این مورد هستیم. دلیل از این بهتر که مشکلی با مخالفان ندارم؟
مشکل من با ابله هایی است که اینور و آنور مشغول به فحش دادن به بقیه هستند فقط همین.
| Sepehr, 11:27 PM | link
Saturday, January 24
از لینک وبلاگ یکی از دوستان مطالبی خواندم که وادارم کرد جوابی بنویسم. فقط هم از طرف خودم چون وکیل بقیه نیستم. دیگران اگر خواستند خودشان جواب میدهند و شاید هم اصلاً نخواهند چیزی بگویند. ولی من زیاد تحمل توهین ندارم.
نمیخواهم وارد درستی یا نادرستی حمایت از تحصن یا انتخابات شوم. اصلاً فرض میکنم که به خاطر کم اطلاعی چنین عقیده ای دارم و بعداً به این نتیجه برسم که اشتباه کرده ام. آیا درست است که الان به خاطر عقیده ای که دارم مورد توهین و تهمت قرار بگیرم؟
کسانی که طاقت دیدن مخالفت به هر دلیلی را ندارند و صرف مخالف بودن با نظر آنان باعث میشود به خود حق چنین حرفهایی را بدهند چه فرقی با شورای نگهبانی دارند که مردم را به دو دسته خودی و غیرخودی تقسیم میکنند؟
آدم در مورد کسانی که از نزدیک و به مدت طولاتی میشناسد هم نمیتواند به آسانی نظر بدهد. چطور عده ای به خود اجازه میدهند به خاطر یک امضا در مورد دیگران قضاوت کنند؟
دیگر اینکه در کانادا و تورنتو بودن نه افتخار است و نه ننگ. کسانی که اینجا هستند نه همه نابغه اند نه مزدور. مثل همه جای دنیا همه جور آدمی در آن پیدا میشود. بنابرین نمیشود هر چیزی را به همه تعمیم داد.
اما حرفهای شخصی.
من کوچکترین علاقه ای به این کشور تخمی کانادا ندارم و اگر حداقل حقوق شهروندی را در ایران داشتم در آنجا پیش کسانی که دوستشان دارم میماندم و به اینجا نمی آمدم. یک ساعت بودن پیش خانواده ام را به صد سال زندگی در هیچ جایی نمیدهم. کشته مرده خارج بودن نیستم. اگر آمده ام از سر ناچاری و به خاطر مشکلاتم در ایران بوده نه چیز دیگر. برای من که خودم و خانواده ام به طور مستقیم و خیلی بیشتر از مردم عادی از رژیم ایران لطمه دیده ایم خیلی زور دارد که چنین حرفهایی بشنوم.
بنابرین کسانی که به هر دلیلی مرا طرفدار رژیم ایران و یا آقازاده ای در تورنتو میدانند خیلی خیلی گه میخورند. اینرا به کسانی میگویم که در وبلاگها یا نظرخواهی ها مشغول بد و بیراه گفتن به حمایت کنندگان از تحصن هستند. وقتی کسی را نمیشناسید و از زندگی او خبر ندارید خفه شوید و نظر بیخود ندهید.
نمیخواهم وارد درستی یا نادرستی حمایت از تحصن یا انتخابات شوم. اصلاً فرض میکنم که به خاطر کم اطلاعی چنین عقیده ای دارم و بعداً به این نتیجه برسم که اشتباه کرده ام. آیا درست است که الان به خاطر عقیده ای که دارم مورد توهین و تهمت قرار بگیرم؟
کسانی که طاقت دیدن مخالفت به هر دلیلی را ندارند و صرف مخالف بودن با نظر آنان باعث میشود به خود حق چنین حرفهایی را بدهند چه فرقی با شورای نگهبانی دارند که مردم را به دو دسته خودی و غیرخودی تقسیم میکنند؟
آدم در مورد کسانی که از نزدیک و به مدت طولاتی میشناسد هم نمیتواند به آسانی نظر بدهد. چطور عده ای به خود اجازه میدهند به خاطر یک امضا در مورد دیگران قضاوت کنند؟
دیگر اینکه در کانادا و تورنتو بودن نه افتخار است و نه ننگ. کسانی که اینجا هستند نه همه نابغه اند نه مزدور. مثل همه جای دنیا همه جور آدمی در آن پیدا میشود. بنابرین نمیشود هر چیزی را به همه تعمیم داد.
اما حرفهای شخصی.
من کوچکترین علاقه ای به این کشور تخمی کانادا ندارم و اگر حداقل حقوق شهروندی را در ایران داشتم در آنجا پیش کسانی که دوستشان دارم میماندم و به اینجا نمی آمدم. یک ساعت بودن پیش خانواده ام را به صد سال زندگی در هیچ جایی نمیدهم. کشته مرده خارج بودن نیستم. اگر آمده ام از سر ناچاری و به خاطر مشکلاتم در ایران بوده نه چیز دیگر. برای من که خودم و خانواده ام به طور مستقیم و خیلی بیشتر از مردم عادی از رژیم ایران لطمه دیده ایم خیلی زور دارد که چنین حرفهایی بشنوم.
بنابرین کسانی که به هر دلیلی مرا طرفدار رژیم ایران و یا آقازاده ای در تورنتو میدانند خیلی خیلی گه میخورند. اینرا به کسانی میگویم که در وبلاگها یا نظرخواهی ها مشغول بد و بیراه گفتن به حمایت کنندگان از تحصن هستند. وقتی کسی را نمیشناسید و از زندگی او خبر ندارید خفه شوید و نظر بیخود ندهید.
| Sepehr, 11:34 PM | link
Wednesday, January 21
| Sepehr, 6:45 PM | link
Monday, January 19
عجیب است که بعضی وقتها چطور همه چیز جور دیگری از آب در میاید. درحال دیگری هستی ولی همه چیز بر عکس انجام میشود و وادارت میکند مطابق آن پیش بروی. احساست چیز دیگریست ولی برداشت دیگری میشود، حرفت منظور دیگری دارد ولی جوابی که میگیری کاملاً در نقطه مقابل قرار دارد....
در این جور مواقع موسیقی خوب به دادم میرسید. ولی نه این بار. وقتی حالم از اینجا گرفته باشد چیزی نمی تواند تغییرش دهد. موسیقی هم فقط حالم را بدتر و دلتنگیم را بیشتر میکند.
به اینها سرماخوردگی هم اضافه میشود. از این میسوزم که همیشه هم از دیگران میگیرم. به هر حال باز هم گلو درد و مریضی شروع شد. و چقدر هم در تنهایی مزه میدهد!
از همه بهتر، الان در منفی بیست و پنج باید سرکار هم رفت.
زندگی زیباست.
در این جور مواقع موسیقی خوب به دادم میرسید. ولی نه این بار. وقتی حالم از اینجا گرفته باشد چیزی نمی تواند تغییرش دهد. موسیقی هم فقط حالم را بدتر و دلتنگیم را بیشتر میکند.
به اینها سرماخوردگی هم اضافه میشود. از این میسوزم که همیشه هم از دیگران میگیرم. به هر حال باز هم گلو درد و مریضی شروع شد. و چقدر هم در تنهایی مزه میدهد!
از همه بهتر، الان در منفی بیست و پنج باید سرکار هم رفت.
زندگی زیباست.
| Sepehr, 12:16 PM | link
Saturday, January 17
امروز عصر به جلسه سخنرانی مسعود بهنود و شمس الواعظین رفته بودم. طبق معمول اصلی ترین نتیجه تاسف بود. از چیزهای مختلف و متفاوت.
- متاسفانه بخش زیاد جلسه هدر رفت. من البته با نیم ساعت تاخیر رسیدم (ترافیک مرکز شهر تورنتو روزهای شنبه اساسی است) اما هر دوی سخنرانها حرف زیاد قابل توجهی نزدند. بهنود هم که رسماً اعلام کرد مثل اکثر ما تحلیل و نظر دادن در حال حاضر از او برنمیاید و احتمالاً تا یک هفته به انتخابات هم وضعش همین طور خواهد بود و به گفته خودش "حالش خوب نیست"! چیزی که بعداً یکی از کسانی که سئوال میکرد از آن به عنوان توهین استفاده کرد.
- قسمت سئوال پرسیدن هم مزخرف بود. بدون اغراق بجز سئوال یاسر کراچیان (آکا وحید هراتی) خودمان (که جزو معدود کسانی است که تکلیفش در مسائل سیاسی روشن است و میداند چه میگوید) و یکی دیگر که دنبال سئوال او را گرفت بقیه کل وقت را با پرسش های چرت و پرت به هدر دادند.
- ممکن است از مارکس خوشم بیاید، ممکن است لنین را دوست داشته باشم، اصلاً عاشق مائو باشم. ولی حالم از کمونیست کارگری بهم میخورد. از کسانی که حتی طرز حرف زدن هم بلد نیستند، احترام به بقیه را نمیفهمند، در رویاهای خود زندگی میکنند و بدتر از همه اینکه از کل دنیا هم طلبکارند. کسی که به جای یک دقیقه پنج دقیقه حرف مفت میزند آنهم با توهین و داد و بیداد و بعد هم احتمالاً شاکی میشود که بلندگویش را قطع میکنند و آنرا نشانه پایمال شدن حقوقش میداند. کسی که متوجه این نمیشود که برگذارکنندگان مراسم نخواسته اند محل آن به جای تبلیغات حزبی تبدیل شود و اجازه نمایش کتاب به آنان نداده اند. زنی که به خاطر زندان بودن در سالهای اول انقلاب و آزار جنسی که دیده از دیگران طلبکار است. (که مرا یاد بسیجی هایی انداخت که تقاص جنگ و خون شهدا را از ماها میخواهند) این احمقها را فقط خودشان قبول دارند و بس. هر وقت توانستند احترام به دیگران را یاد بگیرند میشود به حرفشان گوش داد.
- شمس چند خاطره از قاضی مرتضوی تعریف کرد که دو تا کوتاهش را چون خیلی باحال بود مینویسم. یکی اینکه به جلایی پور سفارش کرده که از او دوری کند و گفته که شمس "ریمیل" دارد. جلایی پور متوجه نشده و پرسیده یعنی چی؟ منظورت ریمل مورد استفاده خانمهاست؟ آنکه وسیله آرایشی است که خانمها در کیفشان میگذارند. و مرتضوی گفته: نه. ریمیل شمس روی کامپیوتر است!
یکی هم اینکه در یکی از جلسات جلایی پور به او اعتراض میکند که سئوالات تو تفتیش عقاید است و از آنجا بیرون میرود. مرتضوی هم از شمس که باقی مانده میپرسد: به نظر تو این سئوالها تفتیش عقاید است؟ شمس هم نگاهی به سئوالات میکند و میگوید والا به نظر انگیزاسیون میاید. و مرتضوی هم میگوید انگیزاسیون شاید ولی تفتیش عقاید نیست!
اما حرفهای آخر هر دو سخنران خوب بود. شمس به این اشاره کرد که جنبش روشنفکری دینی زود به صحنه آمده و به همین دلیل ضرر کرده است و با شناسایی شدن آنها توسط محافظه کاران اکثراً سرکوب و از دور خارج شده اند.
ضمناً مقداری هم از سد سنت رایج در ایران حرف زد و آنرا بزرگترین مانع اصلاحات و به طور کلی مدرنیته دانست و اینرا هم گفت که محافظه کاران با داشتن پایگاه در سنت و اقتصاد بازار در ایران قسمت زیادی از قدرت را علاوه بر بعد سیاسی آن در دست دارند: بازار، کمیته امام با سرپرستی سه و هشت میلیون نفر، بنیادهای مختلف، صندوقهای قرض الحسنه و ....
و آخرش هم نتیجه را با حرف جالبی بیان کرد: مردم در ایران شب شعر خود را با اصلاح طلبها میگیرند، ولی زندگی روزمره شان را با محافظه کارها تنظیم میکنند.
- متاسفانه بخش زیاد جلسه هدر رفت. من البته با نیم ساعت تاخیر رسیدم (ترافیک مرکز شهر تورنتو روزهای شنبه اساسی است) اما هر دوی سخنرانها حرف زیاد قابل توجهی نزدند. بهنود هم که رسماً اعلام کرد مثل اکثر ما تحلیل و نظر دادن در حال حاضر از او برنمیاید و احتمالاً تا یک هفته به انتخابات هم وضعش همین طور خواهد بود و به گفته خودش "حالش خوب نیست"! چیزی که بعداً یکی از کسانی که سئوال میکرد از آن به عنوان توهین استفاده کرد.
- قسمت سئوال پرسیدن هم مزخرف بود. بدون اغراق بجز سئوال یاسر کراچیان (آکا وحید هراتی) خودمان (که جزو معدود کسانی است که تکلیفش در مسائل سیاسی روشن است و میداند چه میگوید) و یکی دیگر که دنبال سئوال او را گرفت بقیه کل وقت را با پرسش های چرت و پرت به هدر دادند.
- ممکن است از مارکس خوشم بیاید، ممکن است لنین را دوست داشته باشم، اصلاً عاشق مائو باشم. ولی حالم از کمونیست کارگری بهم میخورد. از کسانی که حتی طرز حرف زدن هم بلد نیستند، احترام به بقیه را نمیفهمند، در رویاهای خود زندگی میکنند و بدتر از همه اینکه از کل دنیا هم طلبکارند. کسی که به جای یک دقیقه پنج دقیقه حرف مفت میزند آنهم با توهین و داد و بیداد و بعد هم احتمالاً شاکی میشود که بلندگویش را قطع میکنند و آنرا نشانه پایمال شدن حقوقش میداند. کسی که متوجه این نمیشود که برگذارکنندگان مراسم نخواسته اند محل آن به جای تبلیغات حزبی تبدیل شود و اجازه نمایش کتاب به آنان نداده اند. زنی که به خاطر زندان بودن در سالهای اول انقلاب و آزار جنسی که دیده از دیگران طلبکار است. (که مرا یاد بسیجی هایی انداخت که تقاص جنگ و خون شهدا را از ماها میخواهند) این احمقها را فقط خودشان قبول دارند و بس. هر وقت توانستند احترام به دیگران را یاد بگیرند میشود به حرفشان گوش داد.
- شمس چند خاطره از قاضی مرتضوی تعریف کرد که دو تا کوتاهش را چون خیلی باحال بود مینویسم. یکی اینکه به جلایی پور سفارش کرده که از او دوری کند و گفته که شمس "ریمیل" دارد. جلایی پور متوجه نشده و پرسیده یعنی چی؟ منظورت ریمل مورد استفاده خانمهاست؟ آنکه وسیله آرایشی است که خانمها در کیفشان میگذارند. و مرتضوی گفته: نه. ریمیل شمس روی کامپیوتر است!
یکی هم اینکه در یکی از جلسات جلایی پور به او اعتراض میکند که سئوالات تو تفتیش عقاید است و از آنجا بیرون میرود. مرتضوی هم از شمس که باقی مانده میپرسد: به نظر تو این سئوالها تفتیش عقاید است؟ شمس هم نگاهی به سئوالات میکند و میگوید والا به نظر انگیزاسیون میاید. و مرتضوی هم میگوید انگیزاسیون شاید ولی تفتیش عقاید نیست!
اما حرفهای آخر هر دو سخنران خوب بود. شمس به این اشاره کرد که جنبش روشنفکری دینی زود به صحنه آمده و به همین دلیل ضرر کرده است و با شناسایی شدن آنها توسط محافظه کاران اکثراً سرکوب و از دور خارج شده اند.
ضمناً مقداری هم از سد سنت رایج در ایران حرف زد و آنرا بزرگترین مانع اصلاحات و به طور کلی مدرنیته دانست و اینرا هم گفت که محافظه کاران با داشتن پایگاه در سنت و اقتصاد بازار در ایران قسمت زیادی از قدرت را علاوه بر بعد سیاسی آن در دست دارند: بازار، کمیته امام با سرپرستی سه و هشت میلیون نفر، بنیادهای مختلف، صندوقهای قرض الحسنه و ....
و آخرش هم نتیجه را با حرف جالبی بیان کرد: مردم در ایران شب شعر خود را با اصلاح طلبها میگیرند، ولی زندگی روزمره شان را با محافظه کارها تنظیم میکنند.
| Sepehr, 11:54 PM | link
Monday, January 12
در حاشیه انتخابات:
چگونه هر چیزی را برعکس جلوه بدهیم.
کیهان:
از سوي هيئت مركزي نظارت5800 نامزد انتخابات تأييد صلاحيت شدند.
عدم احراز صلاحيت با ردصلاحيت فرق دارد.
خبرگزاري مهر به نقل از يك مقام آگاه در شوراي نگهبان اعلام كرد: 50درصد نتايج اعلام شده از سوي هيئت هاي نظارت، «عدم احراز صلاحيت» است، نه ردصلاحيت.
به این هیئت توجه کنید:
تشكيل هيأت رسيدگي به رد صلاحيت ها
شرق: به دنبال رد صلاحيت گسترده كانديداهاي نمايندگي مجلس هفتم و اعتراض رئيس جمهور و رئيس مجلس، شوراي عالي امنيت ملي تشكيل جلسه داد. در اين جلسه ۳ تن از سوي شوراي عالي امنيت ملي مسئول پيگيري موضوع و گفت وگو با شوراي نگهبان شدند. اين سه نفر يونسي، شمخاني و علي لاريجاني وزراي اطلاعات و دفاع و رئيس سازمان صدا و سيما هستند. گفته مي شود حجازي از دفتر مقام معظم رهبري هم در اين جمع حضور دارد.
جای مصباح یزدی خالی است! حتماً چنین نمایندگانی به نتیجه خواهند رسید.
شرق:
حداد عادل درباره آبستراكسيون نمايندگان نيز گفت: وقتي دانش آ موزي مردود مي شود، مي گويد مرا مردود كردند و هيچ وقت نمي گويد كه مردود شدم و اصلاح طلبان نيز حالا چنين استدلالي دارند.
خبرنگار شرق از رئيس جمهور پرسيد: «دولت تاكنون اظهار داشته در برابر رد صلاحيت هاي خلاف قانون ايستادگي خواهد كرد اكنون مردم منتظر اقدام دولت هستند و هنگامي كه شما نمي گوييد چه كار مي خواهيد بكنيد، اين تلقي و نااميدي در مردم ايجاد مي شود كه همه آن چه قبلاً گفته شده در حد اظهار نظر بوده است.» خاتمي با خنده گفت: «حال شما چه طور است.»
...
- نمايندگان مجلس در اعتراض به رد صلاحيت ها تحصن كردند. دولت چه كار خواهد كرد؟
مجلس نسبت به سرنوشت كشور حساسيت نشان مي دهد و اين مسئله هم طبيعي است. البته بنده توصيه ام اين است كه آرامش را رعايت كنند، برخوردها تند نشود تا انشاءالله از طريق آرام تري مشكل را حل كنيم.
- نظر دولت درباره رد صلاحيت ها چيست؟
ببينيد من اجمالاً با اين نحوه رد صلاحيت ها موافق نيستم ولي راه هاي قانوني براي برخورد با اين رد صلاحيت ها هست كه اميدوارم اين راه هاي قانوني به نتيجه برسد.
- ابزارتان چيست؟
ابزار قانوني.
نمیفهمم قانون در اینجا یعنی چه؟ ابزار قانونی چیست؟ کدخدا منشی؟ روش قانونی این است که با چانه زدن و گفتگوی پشت پرده با کسانی که قانون را نقض میکنند صلاحیت عده ای تائید شود؟
کل مصاحبه را حتماً بخوانید.
چگونه هر چیزی را برعکس جلوه بدهیم.
کیهان:
از سوي هيئت مركزي نظارت5800 نامزد انتخابات تأييد صلاحيت شدند.
عدم احراز صلاحيت با ردصلاحيت فرق دارد.
خبرگزاري مهر به نقل از يك مقام آگاه در شوراي نگهبان اعلام كرد: 50درصد نتايج اعلام شده از سوي هيئت هاي نظارت، «عدم احراز صلاحيت» است، نه ردصلاحيت.
به این هیئت توجه کنید:
تشكيل هيأت رسيدگي به رد صلاحيت ها
شرق: به دنبال رد صلاحيت گسترده كانديداهاي نمايندگي مجلس هفتم و اعتراض رئيس جمهور و رئيس مجلس، شوراي عالي امنيت ملي تشكيل جلسه داد. در اين جلسه ۳ تن از سوي شوراي عالي امنيت ملي مسئول پيگيري موضوع و گفت وگو با شوراي نگهبان شدند. اين سه نفر يونسي، شمخاني و علي لاريجاني وزراي اطلاعات و دفاع و رئيس سازمان صدا و سيما هستند. گفته مي شود حجازي از دفتر مقام معظم رهبري هم در اين جمع حضور دارد.
جای مصباح یزدی خالی است! حتماً چنین نمایندگانی به نتیجه خواهند رسید.
شرق:
حداد عادل درباره آبستراكسيون نمايندگان نيز گفت: وقتي دانش آ موزي مردود مي شود، مي گويد مرا مردود كردند و هيچ وقت نمي گويد كه مردود شدم و اصلاح طلبان نيز حالا چنين استدلالي دارند.
خبرنگار شرق از رئيس جمهور پرسيد: «دولت تاكنون اظهار داشته در برابر رد صلاحيت هاي خلاف قانون ايستادگي خواهد كرد اكنون مردم منتظر اقدام دولت هستند و هنگامي كه شما نمي گوييد چه كار مي خواهيد بكنيد، اين تلقي و نااميدي در مردم ايجاد مي شود كه همه آن چه قبلاً گفته شده در حد اظهار نظر بوده است.» خاتمي با خنده گفت: «حال شما چه طور است.»
...
- نمايندگان مجلس در اعتراض به رد صلاحيت ها تحصن كردند. دولت چه كار خواهد كرد؟
مجلس نسبت به سرنوشت كشور حساسيت نشان مي دهد و اين مسئله هم طبيعي است. البته بنده توصيه ام اين است كه آرامش را رعايت كنند، برخوردها تند نشود تا انشاءالله از طريق آرام تري مشكل را حل كنيم.
- نظر دولت درباره رد صلاحيت ها چيست؟
ببينيد من اجمالاً با اين نحوه رد صلاحيت ها موافق نيستم ولي راه هاي قانوني براي برخورد با اين رد صلاحيت ها هست كه اميدوارم اين راه هاي قانوني به نتيجه برسد.
- ابزارتان چيست؟
ابزار قانوني.
نمیفهمم قانون در اینجا یعنی چه؟ ابزار قانونی چیست؟ کدخدا منشی؟ روش قانونی این است که با چانه زدن و گفتگوی پشت پرده با کسانی که قانون را نقض میکنند صلاحیت عده ای تائید شود؟
کل مصاحبه را حتماً بخوانید.
| Sepehr, 2:31 AM | link
Thursday, January 8
به فکرنوشتن مطلبی در مورد این صحبت پاگنده بودم که دیدم نوشته امید با استدلال خوب این کار را کرده است و تقریباً حرفی برای گفتن باقی نگذاشته است.
نوشته قبلی من در همین مورد.
نوشته قبلی من در همین مورد.
| Sepehr, 7:25 PM | link
همسایه ای داشتیم که در هر دو حکومت سالهایی را در زندان گذرانده بود. اهل قلم و ترجمه هم بود و بسیار مطلع. و البته مانند دیگرانی از این قبیل تا اندازه ای منزوی. خانواده ما جزو معدود کسانی بود که به دیدارش میرفت و به خاطر همین همسایگی شاید بیشتر از بقیه. من شاید کمتر از خواهر برادرانم چون میانه ای با عقایدش نداشتم.
از یکی دو سال قبل از دوم خرداد بود. تازه فهمیده بودم که چیزی هم به اسم سیاست هست و مشغول این پدیده جدید بودم. از دوم خرداد به بعد هر روز کمتر از سه روزنامه نمیخواندم. اکبر گنجی، حسین باستانی، سعید حجاریان ... مطالب همه را می بلعیدم. بیشتر از این هم نبود. نمی دانستم فلسفه سیاسی چیست و اصلاً مگر سیاست هم فلسفه دارد. فقط شور جوانی بود که راهمان میبرد.
و همین شور هم زود ناراضیمان کرد. انتخابات خرداد هفتاد و شش بود. بحث شرکت یا عدم شرکت داغ بود ( البته نه به اندازه حالا) و من از مخالفان. چهار سال گذشته بود و به نتیجه ای که میخواستم نرسیده بودم. همین کافی بود تا همه را محکوم کنم و ناامید شوم. روزنامه هایم را بسته بودند. نویسنده های مورد علاقه ام در زندان بودند. ظاهراً همه چیز به عقب برگشته بود.
شبی مشغول بحث با همسایه مان بودم. او موافق و من مخالف. باورم نمیشد که کسی که این همه سال در سیاست و زندان سیاست بوده بتواند راه حل مسالمت آمیز را ترجیح دهد. به کمتر از انقلاب راضی نبودم. بحث مان بالا گرفت و در آخر حرف از تجربه اش زد و رنجیدم و دیگر ادامه ندادم. برایم پیرمردی از گذشته بود که حال حاضر را درک نمیکرد. (نمیدانم بعد ها کجا خواندم که جوانها فکر میکنند پیر ها احمقند، ولی پیرها میدانند که جوانها احمقند!) تجربه برایم دلیل نمیشد. تغییر میخواستم و به سرعت هم میخواستم.
اینها گذشت. خاتمی باز انتخاب شد و روال قدیم ادامه پیدا کرد. هنوز هم عقایدم همان بود. تنها زندانی ها را صادق میدانستم و دیگران سازشکار بودند. هنوز منتظر روزی بودم که انقلاب نسل ما خواهد بود. گذشت و بعد از مدتی من هم دیگر ایران نبودم و همه چیز را از دور دنبال میکردم.
ولی در این سالها فرصتی شد تا بیشتر بخوانم و یاد بگیرم. از سیاست ،از تاریخ، از جامعه. بفهمم که تغییرات میتوانند نا محسوس باشند، بفهمم که همه چیز زمان لازم دارد و یک شبه انجام نمیشود. که همیشه بهترین راه سریعترین نیست. که برای آزادی باید تحمل داشت و نا امید نشد.
در همین اثنا خبر فوت همسایه مان را شنیدم. البته بعد از مدتها پنهان کردن از من. و فقط آن روز در ذهنم بود و اینکه چه درست میگفت که من جوانم و بی تجربه. و افسوس اینکه از تجربه اش چیزی نگرفتم.
بگذریم که هدفم از این نوشته چیز دیگری بود. بیشتر این نوشته نبوی به این حالم انداخت و جواب این دوست وبلاگ نویس.
درست است. ما هم نسل سوخته ایم. میگویم ما هم چون چند نسل قبل از ما هم سوخته اند و بعد از ما هم خواهند سوخت. کمتر یا بیشتر. تقاص چیزی که به ما مربوط نبوده را پس داده ایم، تحقیر شده ایم، زندان رفته ایم، از کشور خود آواره شده ایم، از حق خود محروم شده ایم .... ولی راهی جز تحمل نداریم. تحمل و مبارزه تا وقتی به آزادی برسیم. که خواهیم رسید. زمان میبرد ولی رسیدنش حتمی ست.
نا امیدی چاره کار نیست. کسی جز خودمان این کار را نخواهد کرد. باید قبول کرد که راه درازی در پیش است، تلخ است ولی واقعیت دارد. شاید به نسل ما قد ندهد ولی برای نسلهای بعدی میتوان روزهای بهتری ساخت. که آنها آنچه ما دیده ایم را نبینند.
باید امید داشت. و این امید را هیچکس نمیتواند از ما بگیرد.
حتی در تاریکترین اعصار هم حق داریم روشنایی آرزو کنیم.
هانا آرنت
از یکی دو سال قبل از دوم خرداد بود. تازه فهمیده بودم که چیزی هم به اسم سیاست هست و مشغول این پدیده جدید بودم. از دوم خرداد به بعد هر روز کمتر از سه روزنامه نمیخواندم. اکبر گنجی، حسین باستانی، سعید حجاریان ... مطالب همه را می بلعیدم. بیشتر از این هم نبود. نمی دانستم فلسفه سیاسی چیست و اصلاً مگر سیاست هم فلسفه دارد. فقط شور جوانی بود که راهمان میبرد.
و همین شور هم زود ناراضیمان کرد. انتخابات خرداد هفتاد و شش بود. بحث شرکت یا عدم شرکت داغ بود ( البته نه به اندازه حالا) و من از مخالفان. چهار سال گذشته بود و به نتیجه ای که میخواستم نرسیده بودم. همین کافی بود تا همه را محکوم کنم و ناامید شوم. روزنامه هایم را بسته بودند. نویسنده های مورد علاقه ام در زندان بودند. ظاهراً همه چیز به عقب برگشته بود.
شبی مشغول بحث با همسایه مان بودم. او موافق و من مخالف. باورم نمیشد که کسی که این همه سال در سیاست و زندان سیاست بوده بتواند راه حل مسالمت آمیز را ترجیح دهد. به کمتر از انقلاب راضی نبودم. بحث مان بالا گرفت و در آخر حرف از تجربه اش زد و رنجیدم و دیگر ادامه ندادم. برایم پیرمردی از گذشته بود که حال حاضر را درک نمیکرد. (نمیدانم بعد ها کجا خواندم که جوانها فکر میکنند پیر ها احمقند، ولی پیرها میدانند که جوانها احمقند!) تجربه برایم دلیل نمیشد. تغییر میخواستم و به سرعت هم میخواستم.
اینها گذشت. خاتمی باز انتخاب شد و روال قدیم ادامه پیدا کرد. هنوز هم عقایدم همان بود. تنها زندانی ها را صادق میدانستم و دیگران سازشکار بودند. هنوز منتظر روزی بودم که انقلاب نسل ما خواهد بود. گذشت و بعد از مدتی من هم دیگر ایران نبودم و همه چیز را از دور دنبال میکردم.
ولی در این سالها فرصتی شد تا بیشتر بخوانم و یاد بگیرم. از سیاست ،از تاریخ، از جامعه. بفهمم که تغییرات میتوانند نا محسوس باشند، بفهمم که همه چیز زمان لازم دارد و یک شبه انجام نمیشود. که همیشه بهترین راه سریعترین نیست. که برای آزادی باید تحمل داشت و نا امید نشد.
در همین اثنا خبر فوت همسایه مان را شنیدم. البته بعد از مدتها پنهان کردن از من. و فقط آن روز در ذهنم بود و اینکه چه درست میگفت که من جوانم و بی تجربه. و افسوس اینکه از تجربه اش چیزی نگرفتم.
بگذریم که هدفم از این نوشته چیز دیگری بود. بیشتر این نوشته نبوی به این حالم انداخت و جواب این دوست وبلاگ نویس.
درست است. ما هم نسل سوخته ایم. میگویم ما هم چون چند نسل قبل از ما هم سوخته اند و بعد از ما هم خواهند سوخت. کمتر یا بیشتر. تقاص چیزی که به ما مربوط نبوده را پس داده ایم، تحقیر شده ایم، زندان رفته ایم، از کشور خود آواره شده ایم، از حق خود محروم شده ایم .... ولی راهی جز تحمل نداریم. تحمل و مبارزه تا وقتی به آزادی برسیم. که خواهیم رسید. زمان میبرد ولی رسیدنش حتمی ست.
نا امیدی چاره کار نیست. کسی جز خودمان این کار را نخواهد کرد. باید قبول کرد که راه درازی در پیش است، تلخ است ولی واقعیت دارد. شاید به نسل ما قد ندهد ولی برای نسلهای بعدی میتوان روزهای بهتری ساخت. که آنها آنچه ما دیده ایم را نبینند.
باید امید داشت. و این امید را هیچکس نمیتواند از ما بگیرد.
حتی در تاریکترین اعصار هم حق داریم روشنایی آرزو کنیم.
هانا آرنت
| Sepehr, 3:23 AM | link
Tuesday, January 6
او به گونه ای رفتار میکند که گویی معتقد است انسان یا باید بفهمد و یا بمیرد.
راسل در مورد ویتگنشتاین
بعضی وقتها آدم واقعاً از خودش شرم میکند.
راسل در مورد ویتگنشتاین
بعضی وقتها آدم واقعاً از خودش شرم میکند.
| Sepehr, 10:35 PM | link
حداقل به جای انتفاضه چیز دیگری میگذاشتند که چند وقت بعد که خواستند با اسرائیل صلح کنند باز دنبال اسم دیگری نگردند.
| Sepehr, 10:25 PM | link
Saturday, January 3
| Sepehr, 12:55 PM | link
Thursday, January 1
شعار سال ۲۰۰۴:
| Sepehr, 12:54 PM | link