Monday, June 13
از همه احمقانه تر اينه كه بري فرودگاه بعد ببيني پروازت فرداشه! اينقدر روزاي آْخر سرم شلوغ بوده و اعصابم خورد كه يه نگاه به تاريخ بليط ننداخته بودم. حالا جالبيش اينجاس كه اگه اشتباهي نرفته بودم نميفهميدم كه بليطه يه مشكلي داره و فرداش نميتونستم برم و بايد ميموندم. زندگي هم چيز مسخره ايه.
تورنتو هم فقط اعصاب خوردي شده. ول كن هم نيست. تو فرودگاه يكي زنگ ميزنه كه فلاني فلان جور گفته، اينجا پيغام پسغام از اين و اون: چرا نگفتي داري ميري، چرا فلان چيزو ندادي به ما رفتي... همه طلبكارن.
وقتي اينجام تازه ميفهمم تبديل به چه رباتي شده بودم. گه گاهي احساس داشتن هم بد نيست.
فعلاً هم 3 روزه خونه خوابيدم چون حمالي هاي روزاي آخر حسابي كار دستم داده و كمر و پشتم به شدت درد ميكنه. به كسي هم هنوز زنگ نزدم بگم اومدم. شماره تلفن ها رو هم بهشون دسترسي ندارم در حال حاضر. هر كي داره بهم زنگ بزنه هر كي هم نداره و پايه قرار هست ايميل بزنه ترجيحاً به جي ميلم. با اين سرعت اينترنت اينجا ايميل چك كردن هم بساطيه.
تورنتو هم فقط اعصاب خوردي شده. ول كن هم نيست. تو فرودگاه يكي زنگ ميزنه كه فلاني فلان جور گفته، اينجا پيغام پسغام از اين و اون: چرا نگفتي داري ميري، چرا فلان چيزو ندادي به ما رفتي... همه طلبكارن.
وقتي اينجام تازه ميفهمم تبديل به چه رباتي شده بودم. گه گاهي احساس داشتن هم بد نيست.
فعلاً هم 3 روزه خونه خوابيدم چون حمالي هاي روزاي آخر حسابي كار دستم داده و كمر و پشتم به شدت درد ميكنه. به كسي هم هنوز زنگ نزدم بگم اومدم. شماره تلفن ها رو هم بهشون دسترسي ندارم در حال حاضر. هر كي داره بهم زنگ بزنه هر كي هم نداره و پايه قرار هست ايميل بزنه ترجيحاً به جي ميلم. با اين سرعت اينترنت اينجا ايميل چك كردن هم بساطيه.
| Sepehr, 12:19 AM