Thursday, July 3
ساعت دوازده شب خسته از کار برسی خونه، دم در کلید از دستت بیفته و بره بین فاصله پله تا در و هرچقدر زور بزنی نتونی پیداش کنی. رفیقت هم بیرون باشه و بدونی ممکن نیست زودتر از سه شب بیاد خونه. مخت هم که دیگه کار نمیکنه، اون وقت توری رو در میاری و هیکل گنده تو از پنجره با هر بدبختی که شده رد میکنی تو و با کلی دردسر میری تو خونه. کلی هم از عقل خودت حال میکنی.
اون وقت چه احساسی بهت دست میده وقتی فردا صبحش میفهمی که اون پله با یه زور کوچیک میاد کنار و میتونستی راحت کلید رو در بیاری؟
اون وقت چه احساسی بهت دست میده وقتی فردا صبحش میفهمی که اون پله با یه زور کوچیک میاد کنار و میتونستی راحت کلید رو در بیاری؟
| Sepehr, 3:29 AM