آسمان


My Chemical Romance - The Black Parade - The Sharpest Lives


Tuesday, March 11

اونایی که فکر میکردن من غر الکی میزنم و در مورد شرایط اینجا بیخودی میگم میتونن مطلب "زندگی و کار در کانادا چه مزه‌ای دارد" رو ببینن. اینجا زندگی همینه. اون کسایی هم که میگن حاضرن نود درصدشون فقط حرف میزنن. وقتی بیان ببینن میفهمن دنیا دست کیه. ظاهرش به نظر خوب میاد: کار که بکنی به اکثر چیزایی که الان به عنوان ضروریات مطرحه میرسی. خونه، ماشین، موبایل... چیزایی که تو ایران سخته. ولی مسئله اینه که اکثر اینا فقط حالت کرایه داره. بهت میگن مال خودته ولی در حقیقت نیست. راحت میتونن ازت بگیرن. باید کار کنی تا نگهش داری. نتیجه همون بردگی کاره. اگه یه ماه نتونی و نرسونی اونارو ازت میگیرن و تازه سابقه ات هم خراب میشه که آخر بدبختیه. بدهکار هم بشی که هیچی. همین کردیت کارتها کاری میکنن باهات که بیا ببین. اگه بتونی فقط سود بدهیتو بدی شاهکار کردی. ضمناً چاره ای هم نیست و مجبوری خودتو به این زندگی تطبیق بدی. در غیر این صورت نمیتونی زندگی کنی.
در مورد درآمد هم درسته به نظر بالا میاد اما هزینه هم بالاس به همون نسبت. یه سری هزینه های احمقانه هم هست که مجبوری بدی و بالاخره گذارت بهش میوفته. الان من فقط برای دانشگاه اقدام کردم. اقدام. با تافل و این حرفاش 500-600 تا برام دراومده. تازه فقط سه تا دانشگاه. هر چی دانشگاهت بیشتر باشه به ازای اون و تعداد رشته ها باز اضافه میشه. حالا هی زور بزن کار کن. یه چیزی از این قبیل برات پیش بیاد همش میره.
اصولاً خیلی چیزا اینجا فقط ظاهریه و ضمناً یه جورایی بستگی به آدمش هم داره. ممکنه یه سری از این چیزا راضی باشن و بگن همین که آزاده و ... بسه. ولی مسئله نگاه آدم با آزادیه. ضمناً یه مسئله مهم دیگه هم تنهاییه. وقتی تنها باشی هزار برابر بدتر میشه جریان.
جای صحبتش زیاده. حالا بعداً باز میگم.

| Sepehr, 1:43 AM