Monday, December 23
شب يلداي ايراني
خب جريانات ديشب رو بگم. دوست من هم اومده بود محل کارم که يه برنامه اي بريزيم. کار من که تموم شد و اومديم بيرون تو اين فکر بوديم که چيکار کنيم. به سلامتي اهل بار و اين حرفا هم که نيستيم. به قول دوستم چيکار کنيم؟ آب پرتقال سفارش بديم؟؟؟
ديدن يه پوستر باعث شد که تصميم بگيريم بريم سينما. اينکه اين فکر اول به کله کدوممون رسيد نميدونم. چون بعداً آخر شب به اين نتيجه رسيديم که هر کدوم اين پيشنهاد رو داده اون يکي با مشت بزنه تو صورتش!!!
خلاصه رفتيم سينما. در مورد اون جدا مينويسم چون جاي صحبت داره. 2 شب از سينما دراومديم. اينجا از 2 به بعد مترو و اتوبوس بجز يه سري خطهاي 24 ساعته تعطيله. البته خيابونا عين روز پر از آدم بود. همه تا خرخره خورده بودن و شادوشنگول اينور اونور ميرفتن. اصولاً داون تاون تورنتو که مرکز تجاريشه هميشه شلوغه و ساعت سرش نميشه.
خودمون رو به خيابان يانگ رسونديم که خيابون اصلي تورنتو و بلندترين خيابون آمريکاي شماليه. اونجا سوار اتوبوس شديم. و دوستم رفت که از راننده بپرسه که از چه مسيري ميتونيم بريم. يهو متوجه شدم به يارو داره ميگه بعله بعله ممنون! طرف ايراني بود و با زبان شيرين فارسي برامون توضيح داد که چيکار کنيم. آخرشم به ايستگاه که رسيديم با بلندگو اعلام کرد. اصولاً مترو و اتوبوس ميکروفون و بلندگو دارن و ايستگاه رو راننده ها اعلام ميکنن ولي نه هميشه و يه جورايي بستگي به حال و حوصله راننده داره. البته اتوبوس ما که شاهکار بود. اگه توش بمب هم منفجر ميکردن ملت نميفهميدن! الکل تو هوا موج ميزد. اگه يه فندکي چيزي ميزدي احتمالاً آتيش ميگرفت!
ايستگاه که رسيديم عين اين بود که ميدون ونک پياده ميشيم: آقا دست شما درد نکنه، نوکرتم داداش، ما بيشتر، شبت بخير و اين حرفا.
اما هنوز شب يلداي ايراني ما مونده بود. تو اين يکي خيابون که تاکسي هم پيدا نميشد يکي با ماشين وايساد و گفت کجا ميرين؟ برسونمتون. بعد هم ايراني از آب دراومد. تا دم در خونه هم ما رو رسوند.
خلاصه شب يلدايي مملو از ايرانيت داشتيم!
خب جريانات ديشب رو بگم. دوست من هم اومده بود محل کارم که يه برنامه اي بريزيم. کار من که تموم شد و اومديم بيرون تو اين فکر بوديم که چيکار کنيم. به سلامتي اهل بار و اين حرفا هم که نيستيم. به قول دوستم چيکار کنيم؟ آب پرتقال سفارش بديم؟؟؟
ديدن يه پوستر باعث شد که تصميم بگيريم بريم سينما. اينکه اين فکر اول به کله کدوممون رسيد نميدونم. چون بعداً آخر شب به اين نتيجه رسيديم که هر کدوم اين پيشنهاد رو داده اون يکي با مشت بزنه تو صورتش!!!
خلاصه رفتيم سينما. در مورد اون جدا مينويسم چون جاي صحبت داره. 2 شب از سينما دراومديم. اينجا از 2 به بعد مترو و اتوبوس بجز يه سري خطهاي 24 ساعته تعطيله. البته خيابونا عين روز پر از آدم بود. همه تا خرخره خورده بودن و شادوشنگول اينور اونور ميرفتن. اصولاً داون تاون تورنتو که مرکز تجاريشه هميشه شلوغه و ساعت سرش نميشه.
خودمون رو به خيابان يانگ رسونديم که خيابون اصلي تورنتو و بلندترين خيابون آمريکاي شماليه. اونجا سوار اتوبوس شديم. و دوستم رفت که از راننده بپرسه که از چه مسيري ميتونيم بريم. يهو متوجه شدم به يارو داره ميگه بعله بعله ممنون! طرف ايراني بود و با زبان شيرين فارسي برامون توضيح داد که چيکار کنيم. آخرشم به ايستگاه که رسيديم با بلندگو اعلام کرد. اصولاً مترو و اتوبوس ميکروفون و بلندگو دارن و ايستگاه رو راننده ها اعلام ميکنن ولي نه هميشه و يه جورايي بستگي به حال و حوصله راننده داره. البته اتوبوس ما که شاهکار بود. اگه توش بمب هم منفجر ميکردن ملت نميفهميدن! الکل تو هوا موج ميزد. اگه يه فندکي چيزي ميزدي احتمالاً آتيش ميگرفت!
ايستگاه که رسيديم عين اين بود که ميدون ونک پياده ميشيم: آقا دست شما درد نکنه، نوکرتم داداش، ما بيشتر، شبت بخير و اين حرفا.
اما هنوز شب يلداي ايراني ما مونده بود. تو اين يکي خيابون که تاکسي هم پيدا نميشد يکي با ماشين وايساد و گفت کجا ميرين؟ برسونمتون. بعد هم ايراني از آب دراومد. تا دم در خونه هم ما رو رسوند.
خلاصه شب يلدايي مملو از ايرانيت داشتيم!
| Sepehr, 1:04 AM